خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

مهم ترین تصمیمات مالی/دنیای اقتصاد

برای برنامه ریزی بهتر زندگیتون مخصوصا در زمینه مالی شما رو دعوت می کنم به خوندن این مطلب به درد بخور!



کلیک





+ فقط اینکه مطمئن باشید برای زیر 30 سال کلا کاربرد فراوون داره!من که ازش پرینت گرفتم!

بکشیم کنار

وقتی به نظرمون یکی یه کار بدی کرده، بد رفتار کرده، بد حرف زده، لازم نیست بهش بگیم. به نظرم هممون می دونیم چی بده چی خوب. کسی هم که خواسته یا ناخواسته کار بدی کرده خودش، توی خودش(!) ناراحته، ما بهش نگیم هم می فهمه گند زده. فکر نکنیم اگه تو دعوا کوتاه نیایم باختیم.

من خیلی وقته حوصله یکی به دو کردن ندارم. خیلی زود می کشم کنار.


+ ثنا رو منبر

شبتون خوش

به همون اندازه که من بسیار زیاد روی خرج کردن و پس انداز کردن و این مسائل مدیریت دارم، مامان سرخوشانه عمل می کنه. درسته یه کم می ره رو اعصاب، ولی این که می بینم با خیال راحت خرید میکنه و دلش گرمه که من همه جوره هواشو دارم خوشحال می شم.

حتما حتما حتما به یک روز استراحت احتیاج دارم که نه مهمون بیاد و نه من کاری داشته باشم. می خوام نقاشی کنم فقط!

همینا.خدافظ.

جواب پیغام

بلاگ اسکای یه قسمتی داره به اسم "پیغام ها" که نمی دونم چطور می شه ازش استفاده کرد. امروز دیدم جلوش عدد یک رو نوشته. بازش کردم دیدم یکی به اسم ناتاشا برام نوشته:

"این استرس رفتن و نماندن که شما دخترها اختراع کرده اید از بمب اتم بدتر است 

من موافق نیستم 
اگر قرار است زندگی کنیم 

جذابیت باید بدون استرس و در آرامش باشد."

من هم چون بلد نیستم جواب این پیغام ها رو از طریق همون پیغام بدم، ناگزیر (!) شدم همینجا جوابشون رو بدم. در دو پست قبل اصلا نشانه ای از استرس نیست و فقط یک تقسیم بندی بین دو سری از دختر ها هست که یک سریشون هی می گن من می رم و یک سری دیگه از جمله من اصلا به این قضیه فکر نمی کنن و معمولا سرگرم کار های خودشون هستن. با این حال اگر استرسی به شما وارد شده از همین جا شما رو به نوشیدن یک لیوان آب دعوت می کنیم و همگی از شما عذر می خواهیم که "ما دختر ها" اینگونه بمب اتم را از طریق نوشته مان، بر سر شما فرهیخته فرود آوردیم. برایتان جذابیتی همراه با آرامش آرزومندیم.

با تشکر

آب آلبالو، یخ در بهشت اخته ای، دنیای اقتصاد، سوسک!

اینکه بخشی از کار پایان نامه کسی رو انجام بدم(فرقی نمی کنه کدوم قسمتش باشه، ترجمه، تایپ...هرچی) حس خوبی بهم می ده. چون حس می کنم بعد از پایان نامه، دانشجو یه نفس راحت می کشه. می خوام تو اون نفس راحت شریک باشم!

امروز توی تاکسی همونطور که داشتم یخ در بهشت اخته ای می خوردم (یکی دو ساعت پیشش هم آب آلبالوی گُندههه خوردم)و روزنامه دنیای اقتصاد هم روی پام بود. راننده روزنامه رو برداشت یه نگاهی بهش انداخت و گفت خودت می خونی؟ گفتم آره. گفت آفرین...

و بعد فهمیدم کلی از اقتصاد سرش می شه و کلییی هم پولداره. واقعا خوشم اومد از شخصیتش. خوش به حال بچه هاش.

راستی آموزشگاه چون یه خونه قدیمیه، توش پر از سوسکه و منی که حتی از سوسک مُرده هم می ترسم دیگه اصلا نمی رم دستشویی! و این کارو خیلی سخت می کنه برام

دخترایی مثل دریل، دخترایی مثل من

دریل 6 سال با دوس پسرش موند، با یکی دیگه نامزد کرد، نامزدیشو بهم زد و اومد دوباره با همین دوس پسرش، دوباره با یکی دیگه ازدواج کرد و الان بازم با همون دوس پسرش رابطه داره. و پسره هم عاشقشه و همه جوره حاضره به دریل برسه. می دونین چرا؟ چون دریل هیچوقت به دوست پسرش نگفت "دوستت دارم"، نگفت " تا ابد باهات می مونم"، نگفت " بدون تو نمی تونم زندگی کنم". به جاش همش گفت" اگه موقعیت خوب بیاد می رم"، " اگه فلانی بیاد خواستگاریم می رم"، "تو خیلی از من پایین تری"، " من از تو سر ترم" و این حرفا...

پسرا دقیقا نیاز به یه همچین دختری دارن. دختری که همیشه در حال "رفتن" باشه. دختری که اصلا به رابطه" اهمیت" نده. پسرا واسه اینجور دخترا می میرن!

حالا از اونور یه سری دخترا هم هستن مثل من، که نه "می رن"، نه "اهمیت" می دن، نه لحظه ای ذهنشون رو "درگیر" این مسائل می کنن. دخترایی مثل من بسیار سرشون "گرم"کارای خودشونه و اصلا و ابدا "وقت" ندارن!

دریل در بلاگ اسکای؟!

امروز دو تا کلاس داشتم. بعد از کلاسام برای خودم یه یخ در بهشت خریدم. بین وانیلی و اخته ای مونده بودم که وانیلی رو انتخاب کردم. احتمالا هفته دیگه اخته ای رو بخرم. روزای دیگه نمی خرم چون دیر تعطیل می شم!

یه چیزایی راجع به دریل باید بنویسم خیلی حیاتیه! یعنی اگه بگم شاخ در میارین! ولی حیف که اینجا بلاگفا نیست! حیفم میاد اینجا بنویسم! یعنی بنویسم؟!

آدم زدن ممنوع!!

از صبح که بیدار شدم پریدم پای بورس و همزمان صبحونه خوردم. بعدش لاکمو عوض کردم درس نخوندم.دلیلشم اینه که بلاگفا بسته ست. اره! اعتصاب کردم! امروز با خودم کتاب می برم آموزشگاه که بین کلاسام کتاب بخونم.

بیشتر اتفاقای جالب تو کلاس کوچولوها می افته. آریان دانش آموز پنج ساله م خیلی شیطون و با نمکه و حرفای خوشگل می زنه. مثلا وقتی عرشیا آریانو زد، آریان دفترچه ش رو بهم داد و گفت این تو بنویس "آدم زدن ممنوع" گفتم وا یعنی چی؟ می خوای نشون کی بدی؟ گفت کاری نداشته باش بنویس"آدم زدن ممنوع". منم فکر کردم شاید تو خونه مامانش می زندش که همچین چیزی ازم می خواد. توی دفترچه ش نوشتم آریان و اونم چون سواد نداره فکر کرد دارم می نویسم"آدم زدن ممنوع"!! حتی وقتی داشتم می نوشتم اون به نوشتنم نگاه می کرد و زیر لب می گفت آدم ... زدن.. ممنوع! انگار که میتونه بخونه :)))

بعد از کلاس اون برگه رو کند و جلوی بابای عرشیا چسبوند رو بازوی عرشیا و گفت جریمه ت می کنم چون منو زدی. اینجا نوشته "آدم زدن ممنوع"!

بیگانه

پنج شنبه روز خوبی بود بعد از کلاس صبحم رفتم کتابخونه. از شانس خوبم میزی که رو به روی یه پنجره کوچیک بود خالی بود و تونستم برم اونجا بشینم. وقتی از پنجره بیرونو نگاه می کردم اولش یه پارک بود بعدش کلی درخت بعد یه خیابون و بعدش دریــــا. اونقدر این منظره قشنگ بود که نمی دونستم کتاب بخونم یا بیرونو نگاه کنم. باد خنک هم می اومد و دلم می خواست یه بالش بذارم همونجا رو میز بخوابم. البته این رو هم بگم که کتابخونه اصلا ساکت نبود و هر کی اونجا بود داشت با دوستش حرف می زد. شبیه هر چی بود جز کتابخونه. روی هر میز هم نوشته هیچی نباید تو سالن مطالعه بخورید اما همه داشتن ساندویچ می خوردن...

جدیدا اوپراتور های اینترنتم خیلی بد اخلاق شدن و خیلی هم توهین می کنن. منتظرم شاتل برای خط ما هم بیاد و برم از اونجا اینترنت بگیرم. تازه یه بدی دیگه ی اینترنتم اینه که دیگه نا محدود نیست! یعنی دانلود و اینستاگرام تعطیل. فقط از ساعت 3 شب تا 8 صبح مجانی می شه! فکر کن! 3 ! زنگ زدم از اوپراتور پرسیدم گفت ما هیچوقت نامحدود نداشتیم !! عجب! پس من از کجا دانلود می کردم؟

یکی از رمان های شرلوک هولمز رو تموم کردم و کتاب بعدی که در حاضر می خونم اسمش هست میلیون ها. خیلی از خوندنش لذت می برم و دلم نمیاد زود تموم شه.

توی آموزشگاه تقریبا همه متوجه شدن که ناراحتم کردن و هی سعی می کنن یه جوری از دلم دربیارن ولی من فقط چای می خورم و لبخند می زنم. حتی توی وایبر بهم پیام می دن و می گن چه عکس قشنگی :|

بازار بورس این روزا چنگی به دل نمی زنه اما با یه سری اتفاقات هیجان انگیز می شه و همین باعث می شه حوصلم سر نره. فعلا اوضاعش بهم ریخته ست.همه سهام با هم بالا و پایین می رن!

به اون دسته از خواننده های بلاگفام فکر می کنم که هیچ ادرسی ازشون ندارم...الان حاضرم همه مطالبم پاک شه اما بازم بتونم همونجا بنویسم..