خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

ابله

دیروز یکی از اون روزایی بود که حال روحی و جسمیم با هم بهم خورده بود(جمله رو!). توی راه اموزشگاه فکر کردم دیگه حتما از حال می رم. چند بار توی راه وایسادم و دیوارو نگه داشتم تا نیفتم. با هر بدبختی بود رسیدم اموزشگاه اب قند خوردم که مثلا حالم خوب شه. گه ترین روز ممکن رو گذروندم با اینکه دو تا از کلاسام گودبای پارتی گرفته بودن و کلی هم عکس گرفتیم.

امروز صبح هم مامان دسته گل به آب داد و بدتر گند زد به همه چی. دیروز رفت گوشی قدیمیه م رو داد به گوشی فروشه که بخرن. من دیشب بهش گفتم برو پسش بگیر. اونا می تونن عکسارو بر گردونن تو گوشی. برو بگو نمی خوام بفروشم.

صبح رفته به یارو گفته گوشیو بده. اونم گفته گوشی دست دوستمه. بعد از ظهر میاره. حالا شما چرا نظرتون عوض شد؟ مامان گفته آخه عکس توشه!!!!!

.

.

.

به هر حال دوستان فردا تو این سایت مایتا عکسای منو دیدین شوکه نشید. 

ممنون.

نظرات 1 + ارسال نظر
نیما 17 شهریور 1394 ساعت 12:29

یبار تو پیاده رو خیابون ولیعصر وایساده بودم یهو یه دختر باربی اومد 10 سانتیمتریم دستشو گذاشت رو درخت سرشو انداخت پایین یک دقیقه ای تو همون حالت بود نا امیدانه و ناراحت یه نگام کرد رفت بعد از رفتنش تا الان که این پست شما رو خوندم هی به خودم فحش میدادم میگفتم چرا شماره ندادم چرا باهاش دوست نشدم بدجور پا داد ولی خنگول بازی دراوردم که با این پست شما متوجه شدم بهم پا نداده بلکه حالش یهو بد شده بوده. چقدر بخودی خودمو سرزنش میکردم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد