خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

عنوان

دیروز برا خاله م تولد گرفتیم. خودش از بیرون کیک گرفته بود و منم شمع 60 سالگی گرفتم. از صبحش خوشحال بودم.. ولی مهمونایی که دعوت کرده بودیم، زیاد خوب نبودن و یه جورایی اگه نمیومدن بهتر بود. برا همین خاله م خیلی ناراحت بود. منم می دونم آدم حساسیه، گفتم خودم برات کیک درست می کنم امروز با مامان دریل و خودش و عمه ش جشن بگیریم. مامان دریل پیشنهاد داد که جشن خونه ی اونا باشه. همه چی خوب بود تا اینکه مامان دریل بهش زنگ زد گفت جات خالیه بیا اینجا. دریل گفت من تازه دارم می رم خونه. ولی الان می رم سریع حاضر می شم از ح (شوهرش) سوییچو می گیرم میام(که بعد شوهرش گفت تو رانندگی بلد نیسی می ترسم خودم باهات میام بعد با آژانس بر می گردم! مرتیکه گلابی!!)  بعد خانم ک (همسایه و همکار قدیمی) که اونجا بود گفت دریل چرا می ره سر کار؟ وضعش که خوبه. به حقوق احتیاج نداره. باز حالا ثنا اگه می ره سر کار. نیاز داره!! باید بره! ولی دریل چی؟!!! و بعد رو به من گفت: ثنا اگه شوهر پولدار داشته باشی بازم می ری سر کار؟

من که از حرفش حسابی شوکه شده بودم و نفسم اصلا بالا نمی اومد، سعی می کردم تن تر نفس بکشم تا بتونم یه چیزی بگم...یه چیزی بگم. لیوان چای دستم بود. خیلی راحت می تونستم بکوبمش تو سرم. دقیقا دسته ش رو گرفته بودم. می کوبیدم تو سرم و راحت می شدم. ولی نکوبیدم. به خانم ک گفتم چی؟ مامان خندید گفت ثنا حواسش نیست. خانم ک گفت ایشالا یه شوهر پولدار هم گیر ثنا میاد. خاله یه اه کشید گفت الهی آمین. هنوز به این فکر می کردم می تونم لیوانو بکوبم تو سرم. سوراخ گوشم مثه نبض می زد. سرم داغ شده بود. هر اتفاقی می تونست بیفته. تند تر نفس می کشیدم و اون لححظه حس می کردم یه چیز خیلی سنگین رو قلبمه( زیادی حساسم..) دریل اومد. با همه دست داد جز من. رفت توی اتاقش و لباسشو عوض کرد. بعد اومد کنارم یه چشم غره رفت و گفت چطوری؟ گفتم خوبم.. بعد تعریف کرد که چطور رانندگی کرده و چقدر توی راه همه ماشینا از دستش شاکی بودن. و بعد بهم نگاه کرد و گفت ولی خودم رانندگی کردم. پا شدن یه کم برقصن. همه بلند شدن. من به این فکر می کردم که چرا دریل باز وسط حرف زدنش کوبید تو بازوی من. گفت پاشو. رومو برگردوندم.بعد که نشستن گفت ثنا همیشه بی شور و هیجانه. گفتم اتفاقا فقط وقتی تو هستی این جوری ام. بقیه رو تحویل می گیرم(می دونم خیلی شجاع شدم که اینجوری حرف می زنم) یه بار دیگه کوبید رو بازوم و بعد حرف عروسیش شد و با مامانش و عمه ش دعوا کرد. داد می زدن سه تایی! من و مامان و خاله هم بهم نگاه می کردیم...

و باز هم در آخر همه آرزو کردن که یه شوهر پولدار داشته باشم و بعد مامان دریل به دریل نگاه می کنه و با رضایتمندی لبخند می زنه که یعنی شوهر دختر من که پولداره 

هنوز نمی تونم نفس عمیق بکشم و تنها چیزی که خوشحالم می کنه اینه که به مامان و خاله خوش گذشت. گور بابای من..

نظرات 5 + ارسال نظر
sahar 26 شهریور 1394 ساعت 00:34 http://site02.biz.st/

وب خیلی خوبی دارین هم وبتون هم قالبتون خییییلی قشنگه
خععععلی خعععععلی خوشحال میشم به من سر بزنین
76516

عادله 26 شهریور 1394 ساعت 08:33

خودت و به خاطر حرفای بیخود ناراحت نکن متاسفانه یه عده هستن که درکشون همینه و بیشتر هم نمیشه...
آخ بدم میاد از اونایی که خودشون اقیانوسه مشکلن بعد جلو آدم میرسن واست آرزوی خوشبختی میکنن اونم با حس ترحم....
به جونه خودم این دریل و بدن دست من تا حسابی از خجالتش دربیام.تو دنیا فک میکنم یکی دخترعموم نفرت انگیزه واسم یکی دریل....
بزنمشون کتلت شن
((سوراخ گوشم مثه نبض می زد. سرم داغ شده بود)) این حالت و واقعا تو شرایط مشابهت داشتم الان دقیقا حسش میکنم چی میگی... ولی مهم خودتی که عاشقتم بیخیال

کتلت دوست دارم
من بیشتر عاشقتم

مهشید 26 شهریور 1394 ساعت 13:45

من مجردم و وضع مالیمون متوسطه و چند نفر بهم گفتن چرا میری سر کار جون میکنی عین نی قلیون شدی ، به همشون گفتم من متنفرم عین زنای دهه چهل بشینم تو خونه و بشور و بساب و آخرشم هیچی به هیچی ، دوس دارم مفید باشم پویا باشم ، شوهرم اگه کنم ، باز کار میکنم و شاید باز درس هم بخونم.
هیچ وقت در مقابل این جماعت احمق کم نیار ثنا جون..


حتی اگه از کار کردن خسته ای ، اگه یه مدت نری ، میفهمی چقد کسل کننده و تکراری میشه زندگی .

حرفت درسته ولی دریل و بقیه اطرافیانش این حرفا حالیشون نیس

~مریم~ 26 شهریور 1394 ساعت 13:51

ثنا جون اصلا خودتو اذیت نکن. کسی که سطح فکرش اینقد پایینه که فک میکنه آدم شوهر پولدار داشته باشه همه چی تمومه، معلومه که باید فقط ignore شه!!! کار کردن برا اینه که آدم مستقل شه و حس مفید بودن داشته باشه، نه فقط برای نیاز مالی!! توی همه ی کشورای اروپایی خانوما کار میکنن، اونم از ۱۸ سالگی! حالا فرقی نداره خانواده یا همسر پولداری داشته باشن یا نه. اینطوری آدم زندگی کردنو یاد میگیره. البته تو شرایط خاص برا بعضیا خونه داری مناسب تره. دریل اصلا در سطح تو نیست. بذار برا خودش خوش باشه. البته منم آدم حساسیم و زود بغض میکنم. ولی فک کنم اگه من بودم همش دریل رو ضایع میکردم. از شخصیتش واقعا بدم میاد

با اینا بخوای از این حرفا بزنی چیزی جز پشیمونی به همراه نداره

نگین 27 شهریور 1394 ساعت 02:22

خیلی دختر قوی ای هستی! خیلی...

لطف داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد