خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

سام

همیشه کلاس خردسال برام پر از خاطره های خوبه. گفته بودم یه دانش آموز دارم اسمش سامه ولی به "س" می گه "ش". جدیدا فهمیدم که به "ز" هم می گه "ژ"..

جالبه بدونین که از همه هم زرنگ تره و سعی داره همش تقلب برسونه تا بقیه هم جایزه بگیرن. فقط مشکل اینجاست که بقیه نمی فهمن که سام اشتباه حرف می زنه.

مثلا عکس گور خر رو نشون می دم می گم واتس دیس؟

سام یواشکی به بغل دستیش می گه "ژیبرا" (به جای زیبرا) و بعد همه یک صدا با هم می گن ژیــــبرا!!

یا عکس جوراب نشون می دم می گم وات آر دی؟ سام به بغل دستیش می گه "شاکش" (به جای ساکس) بعد همه یک صدا می گن شاااااکش

کمپین ثنا

به همکارام گفتم می خوام چاق شم. همه گفتن نه مگه دیووونه ای؟ همینجوری فرم هیکلت خوبه و اگه چاق شی پشیمونی می شی و این چرت و پرتا

بعد دیدم من هم خیلی غذا می خورم هم اصلا ورزش نمی کنم و با این حال اون طفلیا که همش تو رژیم و در حال ورزشن، به من می گن هیکلت خوبه، می خوام یه کمپین بزنم به اسم: We Hate Moving

آره

اتلاف

می دونین چند ساعت در روز رو بدون اینکه بهش توجه کنین هدر می دین؟ خود من وقتی از خواب بیدار میشم تا برم صبحونه بخورم دقیقا 45 دقیقه طول می کشه و بعد از صبحونه تا اماده بشم که روزمو شروع کنم نیم ساعت می ره بعد که کارمو شروع کنم(کتاب و درسو ...) ساعت 12.30 می شه و چون گشنمه تا یک دیگه کار نمی کنم. یا توی وبلاگم می نویسم یا سرمو به یه چیزی گرم می کنم بعد از ناهار از 1.30 تا ساعت 2.30 سعی می کنم استراحت کنم 2.30 تا 3 حاضر می شم و می رم اموزشگاه. یه ربع تا نیم ساعت توی راه هدر می ره و بین کلاسام یک ربع (بعضیاش نیم ساعت) هدر می ره (مثلا استراحته) و مسیر خونه چون شبه و شلوغه از 8.30 تا 9.15 طول می کشه و شب هم که خسته ام! کلا هدر می ره..

چند ساعت شد؟ تا برم بخوابم بیش از 5 یا 6 ساعتم در روز می میره.  باشه؟ 

آفرین


می شه کمش کرد!

نامه به ایت

ایت(عروسک آبی من) که یه عمره کنارمه و تو همه لحظه های زندگیم تو بغلم موند و یه لحظه هم نذاشت فکر کنم از دستش می دم. حتی وقتی نگران بودم که نکنه در طول زمان کهنه بشه و از بین بره، دستمو گرفت و گفت تا آخرین ذره ی نَرمالوی وجودش با منه. وقتی کتاب می خونم آروم می شینه نگام می کنه. هر انیمیشنی که من بگم ببینیم، نه نمی گه. همه اون وقتایی که استرس داشتم و یواشکی تو ی کیفم گذاشتمش(مثه روز اولی که توی این آموزشگاه کار کردم) و حتی یه لحظه هم سعی نکرد از کیفم بیفته و آبرومو ببره. وقتی بهش گفتم پری (عروسک قهوه ایم) مامانشه، بدون هیچ سوالی قبول کرد. حالا تصمیم گرفتم براش یه نامه بنویسم:

ایت عزیزم،

از اینکه همیشه مثه یه دوست خوب مواظبم بودی و توی بغلم نشستی و گذاشتی باهات داستان درست کنم و ازت  عکس بگیرم و بذارم توی وبلاگم، ممنونم. تو روزای سخت پا به پام گریه کردی و وقتی خوشحال بودم از ته دلت قهقهه زدی. ایت ِ آبی من، خودت می دونی که چطوری با چشمای دکمه ای سیاهت من و عاشق خودت کردی. اینو بدون که هیچوقت تورو یادم نمی ره و حتی وقتی بیرون از خونه ام، تورو کنارم حس می کنم.

دوست تو ثنا


:))

اعماق ِ ثنا

هیچ کس تورو اندازه ای که خودت، خودتو دوست داری، دوستت نداره و نخواهد داشت. حتی مامان و بابات. هیچ کس بیشتر از خودت عاشقت نیست. حتی کسایی که خودکشی می کنن هم این زندگی رو لایق خودشون نمی دونن و تصمیم می گیرن بمیرن. حتی اونایی که از عذاب وجدان خودکشی می کنن، اون گناه رو مناسب شخصیت خودشون نمی بینن و می خوان بمیرن. وحشتناکه وقتی بفهمی هیچ فرقی بین آدما و حیوونا نیست. نمی دونم چه کسی اینجوری تفکیکمون کرد.چه کسی کلمه ی انسان را به وجود آورد؟ ولی باور دارم که هیچ فرقی با حیوونا نداریم. قوی تر ها پیروز می شن. همه چیز دست "انتخاب طبیعی" هست و ما الان اینجاییم. اگر بخوایم از اینجا بریم و عوض شیم دیگه تصمیم با خودمونه.

می گن نمی شه همه آدما رو از خودت راضی نگه داری. من می گم حتی یک نفر هم نمی تونی راضی نگه داری. امکان نداره یه آدم تا ابد ازت راضی باشه. و این احمقانه ست که ما انتظار داشته باشیم بقیه جوری که ما می خوایم رفتار کنن و ما هم احساس رضایت کنیم. موجودات، تنها هستن. همه ما حتی اگر کنار هزار تا مثه خودمون وایسیم باز هم تنهاییم. چون درونمون، پنهان و غیر قابل لمسه. همه ما چیزهایی داریم که هرگز کسی نمی تونه بهش دست پیدا کنه و این تنهامون می کنه. همه ما بیشتر از اینکه با دهانمون صحبت کنیم توی مغزمون با خودمون حرف می زنیم و این دو تا دنیا رو جلومون می ذاره. ما خارج از ذهنمون بسیار تنهاییم. ما تو بغل عشقمون هم باشیم تنهاییم. چون خارج از ذهنمونیم. و خارج از ذهن اونیم. هرگز نمی شه به تمام کسی دست پیدا کرد و نمی شه تمام خودمون رو به کسی نشون بدیم. ما حتی لخت هم بشینیم جلوی بقیه باز همه ی هممون رو نشده. ماهایی که مغزمون از بقیه موجودات که اسمش رو گذاشتیم حیوان، بیشتر کار می کنه، بدبخت تر و تنها تر هستیم. و راه مقابله با این تنهایی فقط مراجعه به درونمونه. همونجایی که هیچ کس نمی تونه پاشو توش بذاره حتی اگه خودمون بخوایم. تنهاییمون رو فقط خودمون می تونیم حلش کنیم. دقیقا اون لحظه ای که کسی پیشمون نیست و در خلوت، کاری که مغزمون دوست داره انجام می دیم، از تنهایی خلاص شدیم. ما جایی در خودمون داریم که هیچکس نمی تونه بهش راه پیدا کنه جز خودمون. کافیه راهش رو پیدا کنیم و از این به بعد اونجا زندگی کنیم.  امیدوارم دقیقا هم.ون چیی رو برداشت کنید که من انتظار دارم.