خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

ثنای داغون

دیشب بعد از اون پستی که گذاشتم تبم بیشتر شد بعدش صورتم کج شد  بعد مامی گفت مااااریییی سکته کردی رفتیم درمونگاه سروم و امپول و مسخره بازی اومدیم خونه. من تا صبح ناله مامان تا صبح نوازش  

بعد مامان من به جز "دوستت دارم" جمله دیگه ای برای ابراز علاقه بلد نیست و دیشب همش می گفت "خدا مامانتو بکشه" منظورش همون "بمیرم برات " و این حرفا بود. منم فقط می گفتم نه خب نمی تونستم حرف بزنم. بیچاره تا صبح نگام کرد.

الان دیگه حالم خوبه. امروز اموزشگاه نرفتم. فردا هم نمی رم. جمعه هم که تعطیییل دیگه  خوبه خوب می شم.

باشه؟

آفرین

دکتر های احمق

از صبح که بیدار شدم تب داشتم، ولی دلم نمیخواست به مامان بگم. آخه دیگه خسته شدم. صبح دانش اموزم اومد و تا منو دید فهمید حالم بده. حتی بهم گفت زیپ شلوارم بازه! باورتون میشه؟ در این حد حالم بد بوده. زیپ شلوارمو نبسته بودم!

بعد از اینکه رفت مامان از صورت قرمزم فهمید تب دارم و گفت مرخصی بگیرم تا برم دکتر. همه ی بعد از ظهر رو توی اتاقم دراز کشیدم و صورتم رو چسبوندم به سرامیک اتاقم تا خنک بشم.

از دکتر رفتن بدم میاد. اونا بی سواد ترین ادمای روی زمینن. مخصوصا اونایی که متخصص هستن. از اونجایی که به خاطر این تب کردنام پیش همه دکترا رفته بودم، فقط این متخصصه باقی مونده بود. ازش خوشم نمیاد. چون قبلا هم دیده بودمش و می دونستم خیلی بی سواده. حکایت اون گاویه که تو موقعیت مناسب قرار گرفته و بقیه می پرستنش. این هم چون تنها متخصص گوش و حلق و بینی اینجاست همه فکر می کنن کارش خیلی درسته. اما من می دونم که چقد بی سواده. بعد از رفتار زشت منشیش وارد  اتاق شدیم. این آقا همیشه منتظره تا شما جمله تون تموم بشه و بعد اون بگه اصلا همچین چیزی نیست. بهش گفتم که سخت نفس می کشم و گلوم و بینیم و ریه م از چند ماه پیش مشکل پیدا کرده. تب می کنم و تاحالا کلی انتی بیوتیک خوردم و امپول زدم اما فایده نداشته. 

یه چوب برداشت و گذاشت توی دهنم. بعد هم چوبو کاملا فرو کرد تو گلوم :|  منم حالت تهوع گرفتم و رفتم عقب . اقای به اصطلاح دکتر گفت دیگه اینکارو تکرار نکن. میخوام گلوتو تحریک کنم ببینم ترشح داره یا نه. تحریک!!

به خودم گفتم ثنا سعی کن اگر خواستی بالا بیاری، روی صورتش اینکارو کنی. . . متاسفانه بالا نیاوردم. حیف! باور کنید همون لحظه ازش عکس می گرفتم و میذاشتم اینستاگرام با هشتگ #دوزاری

دکتر گفت هیچیت نیست. من مشکلی نمی بینم. گفتم پس چرا حالت تهوع دارم. گلوم اصلا حالت عادی نداره. گفت تهوع ربطی به من نداره برو  دکتر داخلی، گوارشی، اعصاب. . .

گفتم  تب دارم. ایشون فرمودن که از کجا می دونی تب داری؟ گفتم خب تنم داغ میشه. درد میگیره. همه میفهمن که تب دارن. گفت که نه اینجوری نمیشه گفت کسی تب داره. شاید تب نداری. فقط با درجه میشه فهمید که کسی تب داره. همه چیزت مثه ادمای عادیه. و من همش فکر می کردم که چرا درجه ش رو نمیذاره توی دهنم تا بهش ثابت بشه که تب دارم و همزمان محاسبه می کردم که پول ویزیتش برابر با شش ساعت تدریس منه. اونم تدریس همراه با لبخند زورکی و تحمل یه عده اسگل و یه سری اولیای بی فکر و هزار تا حرف از مدیر و. . . 

این اقای متخصص پول گرفت تا یه چوب بستنی رو فرو کنه تو دهنم و باعث بشه حالت تهوع بگیرم و بعد بهم بگه تو سالمی. همش هم توی دو دیقه!

آخرش هم بهم گفت تبت رو جدی بگیر خطرناکه. میتونستم بهش بگم خب عوضی الان قبول کردی که تب دارم؟ ولی نگفتم. چرا؟ چون خاله م اکثرا بخاطر گوشش میره پیش این دکتر. و من نباید چیزی رو خراب کنم.

به هر حال این آقای زپرتی آخرین امید بود و دیگه جایی نیست که نرفته باشم. از این به بعد فقط تحمل می کنم.


:((

از همینه ورزش بدم میاد. اینکه بعدش تنم درد بگیره. اصلا نمی تونم تکون بخورم.

sevgilim

خب دوستان در راستای یادگیری زبان های مختلف( همینجوری برا خنده) با یک اهنگ ترکی مواجه! شدم. اصن این اهنگه انقد تاثیر گذار بود هم اهنگش هم متنش هم همه چیش که من از وقتی دانلود کردم یعنی از بعد از ظهر تا همین الان در حال گوش کردنم. اینم ترجمه ش. 

امیدوارم خوشتون بیاد

دیروز مامان به خاطر یه مسئله خیلی مسخره که حوصله ندارم بگم نشست فکرای بیود کرد و فشارش رفت بالا. بعد مامان من یه عادتی که داره اینه که مثلا اگه عطسه کنه این عطسه رو به هزار بیماری ربط می ده و اخرش میرسه به دکتر قلب و کلیه و ریه و ... الان حالش خوبه دیگه حتی یک بار هم فشارش نرفت بالا بعد همش نشسته خودشو معاینه می کنه. فشارشو هزار بار می گیره. مراسم سوم عموی دختر خاله م نمی ره. توی اینترنت راجع به تپش قلب و فشار بالا مطلب می خونه و الانم قراره بره دکتر قلب.

جالب اینجاست که من هر چقدر برای دیگران تاثیر گذار هستم و بهشون حس خوب می دم مامانم هیچ کدوم از حرفای منو قبول نداره و اصلا اهمیت نمی ده. بهش می گم تا قبل از خبر دیروز تو حالت خوب بود نشستی با دوستات خندیدی. هر روز می ری بیرون. از من فعالیتت بیشتره. بعد الان ادای ادمای مریضو درمیاری؟

الان از حموم اومدم گفت من تپش قلب گرفته بودم چند دقیقه پیش. می خواستم بهت بگم بیا بریم بیمارستان. ولی الان خوبم. بعد می گه شایدم برم دکتر اعصاب و روان یه قرص بهم بده استرسم کم شه. اخه یکی نیست بگه تو و استرس؟ تو که ...

ولش کن اصن

میرم همون اهنگمو گوش می دم

ثنا ورزشکار و موانع موجود

رفتم باشگااااه. یوگا نه ها! یه جای دیگه. خیلی خوب بود. نمی دونم دقیقا چه ورزشیه. شبیه رقصه ولی رقص نیست. مربی اون جلو وایمیسته ما اداشو درمیاریم :)))) بیشتر از همه آهنگاش خیلی خوبه :)))

ولی یه سری مشکلات هست که می گم خدمتتون.

مشکل اول: من دوست ندارم جلوی بقیه لباسامو عوض کنم.

مشکل دوم: دوست ندارم بقیه جلوی من لباساشونو عوض کنن :/ (بد هیکلن خب)

مشکل سوم: چرا مربی به چاقا میگه "تپل" ولی به لاغرا میگه لاغر؟ چرا از یه کلمه مناسبتر استفاده نمی کنه؟مگه ما لاغراااا چمونه؟

مشکل چهارم: من چون خوش هیکلم باعث نا امیدی بقیه می شم! 

مشکل پنجم: چرا یه خانومه ازم پرسید "مگه تو مدرسه نمی ری؟" :|

مشکل شیشم: پس چرا حیوونا ورزش نمی کنن؟

.

.

ولی با وجود این مشکلات سخت من این راهو ادامه میدم. به قول دانش اموز کوچولوم حتی اگه ته ش بم دست(بن بست) باشه :))


:\

یه خانومی تو کلاس طراحی هست که خیلی با استاد صمیمی رفتار می کنه. استاده هر چی می گه این تقریبا نزدیکه که پاشه استادو ببوسه. هردوشون متاهل هستن و هردوشون هم بچه بزرگ دارن.واقعا نمی تونم این رفتارو تحمل کنم. طرز حرف زدنشون با هم دیگه یا کلمه هایی که به کار می برن رو من برای کسی که دوسش دارم استفاده می کنم نه یه مرد متاهل و غریبه. واقعا متاسفم!

بداخلاق

دلم برای دانش آموزام می سوخت که باید امروز من بد اخلاق رو تحمل می کردن. خندوندن من امروز سخت تر از هر روز دیگه ای بود. کلاس دوم هم که اون دخترا بودن و افتضاح شد! اصلا راضی نبودم از خودم. اما کلاس پسرا یه کم فقط یه کممممم خندیدم. وقتی هم مدیر محترم بهم گفت من کارتو قبول دارم یه کم خوشحال شدم. فقط یه کم!

امیدوارم فردا خوش اخلاق باشم.

دار فانی

پاکش کردم. می خواستم یه چیزی راجع به مرگ عموی دختر خاله م بنویسم. ولی اونقدر بیرحمانه نوشتم که از خودم بدم اومد و پاکش کردم.

خدافظ

My Students

قرار بود شنبه ها و چهارشنبه ها رو به خاطر کلاس پسرای گنده دوست نداشته باشم اما بر عکس شده. به خاطر کلاس قبلیشون یعنی دخترادوست ندارم. یه جورین. با من خوب رفتار می کنن و بعضیاشونم خوب درس می خونن. اما یکیشون کلا دوست داره ادای ادمای بی اعصاب رو دربیاره و یکیشون هم فقط در حال قلب کشیدن توی دفترشه. دو نفرشون خیلی ساکتن. یکیشون فکر می کنه خیلی حالیشه ولی نیست. یکیشون منو گوگل ترنسلیت می بینه و هی کلمه می پرسه. یکی از همین روزا به جای کلمه مورد نظر، بهش فحش می دم...

اما کلاس پسرا... نصف کلاس هنرمندن. همشون درس خونن. اسپیکینگشون عالیه.یکیشون هم کلا بادیگارد منه :)) وقتی یه کار اضافه بهشون می دم، مثلا رایتینگ.. تا غر می زنن بلند می شه می گه when teacher says write, we should write این جمله رو با صدای بلند می گه و دستاشم تکون می ده. یکیشون خیلی چاقه. بعد بغل دستیش هر نیم ساعت یه بار با تعجب به شکم این تپله اشاره می کنه می گه teacheeeeeer he has a baby  منظورش اینه که حامله ست. وقتی کلاس تموم می شه چون تو کلاس بغلی هم همشون پسرن، اونی که بادیگارد منه نزدیک من راه می ره و به بقیه می گه برید اونور رعایت کنید اقا برو اونور و تا کاملا مطمئن نشه که من از خیابون رد شدم نمی ره خونه. هیچ منظوری نداره ها. کاملا مردونه این کارو انجام می ده

کلا خیلی خوش می گذره. کلاس قبلیش رو به خاطر اینا می تونم تحمل کنم. 

تحلیل آواز های بانو هایده توسط دکتر خانومیان

مثلا شما عاشق یکی هستین و هر بلایی سرتون میاره و هی بی محلی می کنه، شما همچناااان عاشقید. این شما و این هم بانو هایده 


حالا می گن همه راست می گن همه

یعنی دیگه همه فهمیدن چقد بدبختین(ولی در کل دهن بین بودن کار خوبی نیست)

در به درم کردی تو کردی

دیگه از عشق زیاد از خونه زدین بیرون. . . هی اینور اونور تو این سرما

دیوونه و شوریده سرم کردی تو کردی

خب کسی که تو این سرما بره بیرون و ادای عاشقارو دربیاره دیوونه ست دیگه! بشین تو خونه عاشق باش!

آتیشم زدی آتیشم زدی خاکسترم کردی تو کردی

اینجا اون آدم عاشق می گه که درسته من تو سرما رفتم بیرون ولی سردم نیست. عشق این مَرده (یعنی همونی که دوسش داره) اتیشم زده و این صوبتا

شاخه گل بی برگ و برم کردی تو کردی

واضحه دیگه. همه رو که من نباید لقمه کنم بذارم دهنتون.

مثل تو تو زندگیم دیدم والا نه والا

از هر لحاظ منظورشه ها. یعنی ادم به این خوشتیپی ندیدم هیچ! انقد بی فکر هم ندیدم!

یا از کسی هرگز شنیدم والا نه والا

یعنی دوستام هرچقد از دوس پسراشون بد می گفتن باز به پای تو نمی رسن بس که تو بدی

از همه واسش دل بریدم والا نه والا

یعنی همه رو زده بلاک کرده که فقط با این باشه

هی ناز کشیدم و ناز خریدم والا نه والا

اصن اسم دخترا بد در رفته که ناز می کنن. مردا بدترن. باور کن

.

.

.

بقیه ش هم پُر واضحه. منم دیگه خسته شدم از بس چرت و پرت نوشتم. امیدوارم دوس پسر بانو هایده ناراحت نشه که این همه ازش بد نوشتم. ولی خب تقصیر خودشه. این چه اخلاقیه؟؟ درست کن خودتو!

هیچوقت با شعرای هایده کسی رو انقد تحقیر نکرده بودم 

مخاطب این پست هم دوس پسر همون دانش اموز دیروزیه ست

حال بهم زن

یه پسره طرفای خونمون تازه مغازه باز کرده یه چیزایی تو مایه های خط و نقاشی و اینا انجام می ده و می فروشه و چون من هر روز از اونجا رد می شم، ساعت اومدن منو می دونه. قبلا فقط دم در وایمیستاد. همیشه هم منو تو حالتای مسخره می بینه. یا چتر دستمه و نزدیکه باد منو ببره یا کلی وسیله دستمه و کل راهو مواظبم نه خودم بیفتم نه چیزایی که دستمه.حالا این مرتیکه چند روز پیش بهم گفت سلام!  منم فکر کردم لابد با گوشیش صحبت می کنه. بیخیال رد شدم. دیشب بهم گفت خیلی خوشگل و نازی!!!!

اوق!

اولا که اومدم خونه صورتمو با صابووون محکممم شستم.

بعدشم دیگه هرگزززز از جلوی مغازه مسخرش رد نمی شم.

چندش!

ثنا مشاور خانواده

امروز دانش آموزم اومده بود خونمون. ازم پرسید مامانت نیست؟ گفتم نه. بغلم کرد و زد زیر گریه! گفت امروز درس نخونیم میخوام باهات حرف بزنم.

گفت قراره یه خواستگار براش بیاد ولی این دو هفته ست که با یکی دیگه دوست شده و اونو دوست داره. خب من اول سعی کردم گریه ش رو بند بیارم. اینکارو خیلی خوب بلدم. طوریکه قهقهه می زد! بعدش با تعریفایی که از دوست پسر جدیدش گفت، بدون اینکه لحنم مثه نصیحت باشه بهش گفتم که پسر خوبی نیست و دلیل قانع کننده هم آوردم!

بعد گفتم منم مثه تو بودم. بدون اینکه طرف رو ببینم می گفتم نهههه! بعد خاله م گفت ثنا بخاطر مامانش ازدواج نمی کنه چون مامانش تنهاست! و اینجوری دل مامان منو شکوند! در صورتیکه من دلیل دیگه ای برای ازدواج نکردنم داشتم!برا همین تصمیم گرفتم که از این به بعد با دلیل بگم نههههه. یعنی طرف رو ببینم و بعد روش ایراد بذارم. مثلا یکی از ایرادام این بود که طرف کتاب نمی خونه. یا حتی یه بار خیلی منطقی به مامانم گفتم من نمی تونم این آدمو بوس کنم در آینده. چندشم میشه! حالا درسته که مامانم گفت خیلی بی ادبی ولی من حقیقتو گفتم..

خلاصه که قول داده عاقلانه رفتار کنه. عین تیچرش 

دکتر ثنا خانومیان

من وقتی کوچیک بودم فکر می کردم مثلا قرص سر درد برای این هست که آدما سر درد بگیرن و یا قرص سرماخوردگی برای اینه که سرما بخورن! خیلی ناراحت می شدم وقتی مامانم بهم قرص سرماخوردگی می داد، چون فکر می کردم اون باعث شده که مریض شم.

وقتی فهمیدم قضیه کاملا برعکسه بهش گفتم پس باید بگید قرص ضد سرما خوردگی !

از همون بچگی به نکات ریز توجه می کردم.

طراحی

دیروز قرار بود برم کلاس یوگا. ولی چون شب قبلش یه خبر خیلی بد بهم رسیده بود، خیلی دیر خوابم برد و صبحم با اینکه به موقع بیدار شدم ولی اصلا دوست نداشتم جایی برم. 

امروز رفتم کلاس طراحی. سیاه قلم نه! طراحی. طراحی واقعی!  توی راه برای خودم خط کش کیتی خریدم تا شاید حالم بهتر بشه. اولین طراحی رو سریع کشیدم و استاد گفت که خیلی خوب نسبت ها رو تشخیص می دم و خوب می فهمم. بعد یه کم تمرین سایه و این چیزا تا کلاس تموم شد.

هم این استاد هم اون قبلیه از اینکه موقع طراحی دست راستم زیر چونمه و خیلی ریلکس کارمو انجام میدم شاکی میشن. خب دست خودم نیست!

.

.

همین دیگه نمیخوام چیزی بگم

Because they are happy

پسرای این ترم که نوجوان هستن همشون بلدن ساز بزنن. گیتار، سنتور، تنبک، پیانو و ..
وقتی میخوان شیطونی کنن، یکیشون آهنگ happy رو می خونه و بقیه همراهیش می کنن. یکی پاشو رو زمین می کوبه یکی بشکن می زنه یکی رو میز میزنه و یکی هم میگه هپیییی :)) انقد هماهنگن اصلا دلم نمیاد دعواشون کنم و بگم ساکت باشن.