وقتی همکارا شمع تولدمو روشن کردن گفتن یه آرزو کن. من هیچ آرزویی نداشتم. نه اینکه دلم نخواد. اما خب خواسته های کوچیک که قابل آرزو کردن نبود چون می دونستم اگه داشته باشمشون هم مهم نیست. خواسته های بزرگ اما به دلیل بزرگی بهتر بود که حتی مرور نشن. در نتیجه بدون آرزو شمعم رو فوت کردم و بهشون گفتم آرزو ندارم. اونا دوباره شمعو روشن کردن و گفتن آرزو کن و فوتش کن. آرزو کردم یه روزی آرزو داشته باشم.
امشب خیلیا حرف از شب آرزوها و ... می زنن و من درسته که اعتقادی به این شب ندارم اما آرزویی هم ندارم. چون آرروهای کوچیک ارزش آرزو کردن ندارن و برای آرزوهای بزرگ هم من ارزش لازم رو ندارم.
امیدوارم شما به آرزوهاتون برسین.
اسمش روشه دیگه: آرزو
عیب نداره که . آرزو کن . منم دوست دارم بالرین بشم . اما شکمم گنده شده . آرزو کن شاید شد
:))))))))
منم آرزو نکردم چون تقریبا سه چهار ساله کلیت آرزوهام یکیه...
گفتم خدا در جریانه پس الکی تکرار نکنم....
امیدوارم بهترین ها برات اتفاق بیفته:)