خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

ثنا و آرزو

وقتی همکارا شمع تولدمو روشن کردن گفتن یه آرزو کن. من هیچ آرزویی نداشتم. نه اینکه دلم نخواد. اما خب خواسته های کوچیک که قابل آرزو کردن نبود چون می دونستم اگه داشته باشمشون هم مهم نیست. خواسته های بزرگ اما به دلیل بزرگی بهتر بود که حتی مرور نشن. در نتیجه بدون آرزو شمعم رو فوت کردم و بهشون گفتم آرزو ندارم. اونا دوباره شمعو روشن کردن و گفتن آرزو کن و فوتش کن. آرزو کردم یه روزی آرزو داشته باشم.

امشب خیلیا حرف از شب آرزوها و ... می زنن و من درسته که اعتقادی به این شب ندارم اما آرزویی هم ندارم. چون آرروهای کوچیک ارزش آرزو کردن ندارن و برای آرزوهای بزرگ هم من ارزش لازم رو ندارم.

امیدوارم شما به آرزوهاتون برسین.


نظرات 2 + ارسال نظر
شیرین 27 فروردین 1395 ساعت 03:51

اسمش روشه دیگه: آرزو
عیب نداره که . آرزو کن . منم دوست دارم بالرین بشم . اما شکمم گنده شده . آرزو کن شاید شد

:))))))))

دختر بهمنی 27 فروردین 1395 ساعت 13:29 http://dokhtarebahmani.blogsky.com

منم آرزو نکردم چون تقریبا سه چهار ساله کلیت آرزوهام یکیه...
گفتم خدا در جریانه پس الکی تکرار نکنم....

امیدوارم بهترین ها برات اتفاق بیفته:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد