خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

خوش گذرونی

سلااااام. ما تازه از سفر یه روزه اومدیم. با مامان عزیز تر از جان و خاله ی مهربان و همکارای دوست داشتنی رفته بودیم دشت شقایق. بعدش هم ساحل گ.ی.س.وم. البته با تور رفته بودیم. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. همسفرهامون خیلی اهل رقص و شادی بودن و اینکه همه تو ماشین خانوم بودن هم حس خیلی راحتی بهمون می داد. تاحالا تو عمرم همچین گل های شقایقی ندیده بودم. کاملا بزرگ و قرمز بودن. فکر کنین یه کوه فقط قرمز و بنفش باشه. خب بهشته دیگهههه. انقد عکس گرفتیم که نگو. حالا عکسارو باید از دوربینم بریزم تو لپتاپم  و بعد بهتون نشونشون می دم که چقدر قشنگن. تازه کلی کفشدوزک دیدم. زیر افتاب دراز کشیدیم و هی تند تند کرم ضد افتاب می زدیم اما فکر کنم صورتم سوخته. اهنگ گوش دادیم. پانتومیم بازی کردیم. برای سفر های اینده برنامه ریزی کردیم و بیشتر از هم خوشمون اومد. تو ساحل قدم زدیم و پاهامونو بردیم زیر شن. بستنی و چای و هله هوله خوردیم. خلاصه که فوق العاده بووووود. البته اصلا به پای سفر لاهیجانمون نمی رسیدا. اون روز هزار برابر خوش گذشت . اما اگر شمالی نیستین به نظرم اصلا لازم نیست برید دشت شقایق چون چیز خاصی نداره. اگه برای مسافرت می خواین بیاین شمال بهتره ماسوله و لاهیجان رو ببینید. و  قول هم بدید که اشغال نریزید رو زمین. افرین.

.

.

قول داه بودم راجع به اون فیلمه بنویسم. فیلم Her که پنج شنبه شب دیدمش. شاید خیلیا خوششون نیاد ولی فوق العاده بود. ماجرا از این قراره که یه اقایی عاشق یه کامپیوتر می شه. یعنی کامپیوتر که نه. درواقع هوش مصنوعی. اصلا نمی دیدش. فقط صداش رو می شنید. . . فیلمش عاشقانه بود و وقتی تموم شد گفتم خب.. اونجوری هم گریه دار نبود( حالا فکر کنین ساعت 2 شب بود) بعد یهو دیدم که عه چرا گریه م میاد؟ و یهو ترکیدم :))) یعنی تا 4 صبح گریه کردما. اصلا هم نمی دونستم دقیقا برای چی گریه می کنم ولی اگه شب نبود حتما با صدای بلند گریه می کردم!!! 

.

.

حالا کتاب.. در حال خوندن کتاب دزیره هستم. رسیدم به جلد دومش. ببینید خیلی کتاب خوبیه ها. ولی هم این کتاب و هم سریال شهرزاد یه ایرادی دارن. اونم اینکه شخصیت داستان خیلی راحت نفر قبلی رو فراموش می کنه و عاشق نفر بعدی می شه. یعنی واقعا اینجوریه؟ 

.

.

جمعه یه نقاشی کشیدم ولی انقد زشت و خنده دار شد که نذاشتمش اینستا. گفتم فقط خودم بهش بخندم بهتره:))))

.

.

کم کم حس می کنم که کتاب اصول بازار سرمایه رو دوست دارم..

.

.

یادم باشه راجع به مهربانوی عزیزم یه چیزی بنویسم

.

.


عاااااشقتونم و امیدوارم یه روزی هممون با هم بریم دشت شقایق.

نظرات 3 + ارسال نظر
مگهان 17 خرداد 1395 ساعت 18:19

دوست منم رفته دشت شقایق و عکس گرفته فرستاده برام
هاه...دلم خواست

+ آره فک کنم آدم راحت فراموش کنه ثنا...اینام فراموش که نکردن آخه، به نظرت فراموش کردن؟ فقط کسی رو جایگزین کرده مثلا شهرزاد و اونم از شر ناچاری و بلابلا...

اخه جایگزین کردن که آسون نیست
خیلی خوبه. کاش با دوستت می رفتی

کاوه 17 خرداد 1395 ساعت 23:04

کلیدر ارزش خوندن رو داره رسم عاشقیش هم دلنشین تره.

غیر عاشقانه معرفی کنید ممنون می شم

کاوه 20 خرداد 1395 ساعت 09:08

کلیدر عاشقانه نیست برشی هنرمندانه از زندگی مردم ایران در حدود 60 الی 70 سال پیش در بین مردم روستایی و عشایر است بخشی از زندگی هر آدمی ممکنه عاشقانه باشه که نویسنده هنرمندانه از حد معمول تجاوز نکرده و بخشی از داستان نیز عاشقانه است. البته کلیدر خوندن کار هرکسی نیست به دلیل وقتی که میبره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد