خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هایده هایده هاااایده

بچه ها امشب ساعت 10کانال منوتو رو ببینین

بهترین های هایده رو قراره نشون بده

من حتما از ذوق اشک می ریزم

والا

- میخوام زن بگیرم


+ آخه کی زنشو می ده به تو؟

گودبای

A long time ago we discovered that nothing could stop us

اینو با نعره تو حموم بخووووونی. وااای عااالیه

:/

اینایی که تو شبکه های اجتماعی به شدت روی کلمه یsingle تاکید می کنن خیلی ضایعن.

صبحتونم بخیر.

5

زندگی کردن در زمان حال، یکی از لذتبخش ترین و در عین حال خطرناکترین کارای دنیاست. لذتبخشه چون هیچ نگرانی راجع به آینده یا گذشته تو سرت نیست. خطرناکه چون عملا هیچ کاری برای آیندت انجام نمی  دی.

با این حال چون آینده نا معلومه و هیچ کس نمی دونه  تا کی زنده ست، من لذت بردن رو انتخاب می کنم. وقتی جلوی در تراس می خوابم و باد خنک می خوره به کله م، به این فکر می کنم که چقدر خوبه که می تونم خنکیش رو حس کنم. چقدر خوبه که می تونم دراز بکشم. 

خیلی دری وری می گم چون خوابم میاد. اما مجبورم بنویسم. می گم "مجبور"، چون مثه داروئه.

آره داشتم می گفتم. خیلی از ماها تمام عمرمونو با فکر کردن به آینده تباه می کنیم. همین الان که دارین این متنو می خونین همه چیزی که همین الان وجود داره حس کنید. مثلا جایی که تکیه دادین. گوشی یا لپتاپ زیر انگشتتون، پلک زدنتون... می دونم دارم چرت می گم. اما مجبورم. مجبورم بگم.

خیلی خوبه که ما 5تا حس داریم. در طول روز می شه باهاشون سرگرم شد. حتی یکی دو تاشون کافیه تا حالت خوب شه. این 5تا حس برای زندگی در زمان حال، کمک بزرگیه. 

نمی فهمم چی می گم. اما من قراره همین روزا با یه جعبه شیرینی بیام خونه.

بیخود نباشید

اینکه بعضیا می نویسن: اگه زیاد با طرف مهربون باشی و همش باهاش باشی میذاره میره و بعد اونی که رفته رو محکوم می کنن، اصلا موافق نیستم!

ببینید یکی که 24ساعته باشه، نه کار خاصی داشته باشه که انجام بده نه برنامه ای توی روزش داشته باشه واقعا برای طرف مقابل خسته کنندست.

کسی که همش داره بهت پی ام می ده کاملا مشخصه که بیکاره. یا اگه کاری انجام می ده و هم زمان پی ام می ده یعنی کارشو درست انجام نمی ده. 

این واقعا خسته کنندست که شما بیکار و بی برنامه باشید و همش به یکی که دوستش دارید پیام بدید. 

تازه وقتی بی برنامه هستین، هیچ چیز جالبی برای گفتن ندارید و خیلی حوصله سر بر می شید.

اینو خیلی دوستانه بهتون می گم. باید در روز زمانی رو به خودتون اختصاص بدید و به کاراتون بپردازید. برای خودتون وقت بذارید وگرنه آدم بیخودی می شید :|

من خوشبختم

بعد از دو ساعت حرف زدن با مامان جهت راضی کردنش به دست کشیدن از من، می گه: تو خیلی کتاب خوندی مغزت گنده شده زیاد می فهمی.

همیشه وقتی یه خواستگار میاد ما تا یه مدت تو خونه برنامه داریم. چون من ندیده گفتم نه. و مامان میگه اول ببین بعد بگو اره یا نه. و خب بهش می گم اخه کسی حاضره یه خواستگارو ببینه که حاضره ازدواج کنه. من که الان خیلی حالم خوبه. خوشبختم. جلوی در تراس می خوابم. زیر پنجره دراز می کشم باد خنک میاد من فرار از زندان می بینم و چیپس و گیلاس می خورم :| هرکتابی رو که دلم بخواد دارم. من خوشبختم. اما می گه اینا خوشبختی نیست... مامان خوشبختی منو نمی بینه! انگار متوجه نیست وقتی من می تونم راه برم و هایده بخونم پس یعنی خوشبختم. انگار متوجه نیست وقتی من دو تا هندزفری دارم و کلی کتاب گرامر نخونده و کلی خودکار از هر رنگی که دلتون بخواد خوشبختم. بابا!! من خیلی خوشبختم. چون یه جایی رو می شناسم که بستنی هاش حرف نداره. چون وقتی قرص می خورم دیگه بعد از غذا هیچ دردی رو تحمل نمی کنم. چون الان یه بستنی تو یخچاله! من خوشبختم... چرا مامان نمی فهمه؟ پس خوشبختی یعنی چی؟ شوهر؟ خوشبختی یعنی ازدواج؟ پس چرا من انقد حالم خوبه؟ چرا به زور جلو خودمو می گیرم که نرقصم؟؟؟؟؟ :/

ثنا به کاراش می رسه

دوستام معمولا وقتی می بینن زیاد کتاب می خونم بهم میگن تو چقد بیکاری!

اما همکارام بهم می گن اخه چه جوری وقت می کنی به همه کارات برسی؟ 

اینجا کاملا مشخص می شه همکارام می دونن  بیکار نیستم. . دیروز ازم پرسیدن چطور هم نقاشی می کنی هم کتاب می خونی و هم . . .؟ 

راستش به نظر خودم اصلا هم به همه کارام نمی رسم. مثلا فقط جمعه ها نقاشی می کنم. کتاب هم مثه غذا خوردنه برام. و معمولا موقع هایی که معمولا ادما فقط استراحت می کنن می خونم. مثلا نیم ساعت قبل از غذا یا بعد از غذا تا وقتی اماده شم برم می خونم و بعدش هم توی یک ربعی که تو تاکسی هستم. به مامانم می گم اینا ساعتای مرده ست که باید ازشون استفاده کرد :))

موقع صبحونه خوردن با اپلیکیشن ممرایز فرانسه یاد می گیرم. یعنی همزمان که لقمه تو دهنمه با دهن پر می گم : je suis contente :)) بقیه ساعتای مفید هم با دیکشنری و گرامر و بازی و انیمیشن و ...

اینجوری به همه کارام می رسم. اما نه به صورت کامل. از هرکدوم یه ذره. 

بستنی

دیروز بعد کلاس با سه تا از همکار جونا رفتیم خونه یکی از همکارا چون مامان بزرگش فوت کرده بود و منم تاحالا تو زندگیم به کسی نگفتم تسلیت می گم. همکار جون گفت خب نگو "تسلیت" بگو "تسیت" می گم. اینجوری کسی نمی فهمه که تسلیت نگفتی :)))))) ولی اونم نتونستم. فقط باهاش دست دادم و لبخند زدم. بعد از اونجا یکی از همکارا رفت خونه و من و دو تا دیگه رفتیم بستنی بخوریم. بستنی فروشیه جلوی یه پارک ساحلیه و هوای اونجا عالیه. هرکدوم یه بستنی گنده خریدیم و هی خوردیم و هی حرف زدیم :)) خیلی خوش گذشت. حتی از سرما می لرزیدیم( بله خب شبا باد خنک میاد ) 

خیلی خوش گذشت. یعنی خیلیااااا. موقع برگشتنم هی سوسک دیدم  جیغ زدم ولی همکارای عزیز اصلا نمی ترسیدن :/ و حتی می گفتن این "وای" گفتنت خیلی ترسناک تره :))))) 

من حتی از سوسک مرده هم می ترسم!!!!