خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

یکی هست نگاش می کنم می فهمه چی می گم

سکانس آخر امروز
من تو ماشین، صندلی جلو، منتظر یه مسافر دیگه. حرفای دو نفری که پشت نشستن:
دختره: مامانت کجا کار می کنه؟
پسره: پرستاره. خونه تمیز نمی کنه ها! پرستار یه آدم خیلییی پولداره.
دختره: جدی؟ چه خوب!
پسره: گفته واسه عروسی پسرت هم کمکت میکنم!
دختره: واقعا؟! آخ جون!
پسره: آرهههه!
(همو میبوسن)
دختره: برات یه دختر خوشگل میارم. شبیه خودت.
پسره: واقعا؟
(همو میبوسن)
دختره: ولی فقط یکی! یکی کافیه.
پسره:  حالا اولش که نه. تازه اول جوونیمونه.
(همو میبوسن)
دختره: من خیلی شیطونم.
پسره: شیطونیت واسه کیه؟
دختره: تووو
پسره: ل...ی خوشگلت واسه کیه؟
دختره: توووو
(همو میبوسن)
من(تو دلم): میخواین پیاده شم شما یه دور...؟؟؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
عادله 25 دی 1395 ساعت 07:05

کمبود امکانات و مکان ...
میفهمی کمبود ........
وای دلم

:)))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد