امروز یکی از بهترین روزای زندگیم بود. بخاطر هوای برفی نرفتم کلاس و چون از دیدن برف ذوق زده شده بودم دیگه نخوابیدم و سریع صبحونه خوردم و رفتم سراغ پیانو. از سه تا تمرین، یکیشو یاد گرفتم و بعدش فیلم دیدم و بعد از ناهار اومدم تو هال و تاااا چند سااااعت کتاب خوندم. یعنی چشام درومد ولی واقعا به همچین چیزی نیاز داشتم. یه کم از کتاب جوجو مویز خوندم و بعد هوس هری پاتر کردم و دیگه تا همین چند دیقه پیش داشتم می خوندمش.
دیروزم تولد دانش آموز گوگولیم بود و خیلی خوش گذشت. نرقصیدم چون خجالت می کشیدم. کیکش خیلی خوشمزه بود. ماکارونیش هم همینطور. اتاقشو که دیگه نگووو. هم کیبورد داشت هم گیتار. با عروسکای خوشگل. کلا خونه شون خیلی خوشگل بود و معلوم بود هم خودش هم مامانش خیلی با سلیقه ن. ساعت 9.30 دیگه رسیدم خونه و شبم نسبت به بقیه وقتا زود خوابیدم.
به احتمال خیلییی زیاد نزدیکای عید بازم موهامو کوتاه کنم. چون هم نگهداریشون خیلی راحت تره. هم میتونم اونجوری که میخوام ژولی پولی باشم. کلا خیلی با موی کوتاه حال کردم:دی و یه جورایی گور بابای راپونزل.
انگار من اگه در طول روز یه کم تنها باشم و کمتر حرف بزنم، خوش اخلاق تر می شم. اصلا همیشه منزوی و گندم دیگه :دی
واقعا متاسفم براتون .. واقعا که
=))