خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

دنبال مویی توی بشقاب غذا

بعضیا هستن که صرفا هدفشون از رفتن توی یه رابطه اینه که جدا بشن. یعنی از همون روز اول بسیار موشکافانه دنبال مچ گیری و چک کردن های افراطی و راه های مختلف برای اثبات بد بودن طرف مقابلشون می رن جلو.
حالا فکر کن این جور آدما با یکی دوست بشن که قراره رو بازی کنه. یعنی همه چیزو راست می گه. همه چیزو اطلاع می ده. همه ی پسووردارو می ده به طرف. همه ی عکسا رو می فرسته. همه سوالات رو درست جواب می ده. حتی جلوی فامیل و آشنا هم طوری رفتار میکنه که اونا بفهمن این آدم با کسیه.( من اصلا نمی خوام بگم این کار خوبه یا بد. موضوع صحبت من الان آدماییه که به قصد break up وارد رابطه می شن). خب وقتی اون آدمی که قراره همه چیو بهم بزنه و بره و همش دنبال یه جریان خاصیه(اسمشو میذاریم شرلوک هولمز) وقتی با آدمی باشه که واقعا ریگی به کفشش نیست یهو هنگ می کنه. چون معادلاتش جور درنمیاد. هی با خودش می گه عه پس چرا هیچی پیش نمیاد که من همونو بهش گیر بدم و بذارم برم؟ هی فکر می کنه! به طرف می گه ببین اگه گیر دادنام اذیتت می کنه برو. طرف می گه اوا شرلوک جان این چه حرفیه می زنی. هرچقد دوست داری گیر بده. شرلوک می گه خب پس یه سر برم اینستاگرام و ایمیلا و و وبلاگاشو چک کنم. میره چک می کنه بازم می بینه ای بابا این پس چرا خیانت میانت تو کارش نیست؟ تا کی باید بدون بهونه به این رابطه ی خسته کننده ادامه بدم؟ کامنتارو چی میکنه. دایرکتارو چک می کنه. بهش میگه برای بیرون رفتن حتما باید فلان کارو کنی. طرف هم همش می گه باشه شرلوک جان. میگه ببین تا 6 سال دیگه اصن ما به هم می رسیم چون من قصد ادامه تحصیل دارم. دختره میگه باشه حالا درسته قبلا یه عدد کمتر از6میگفتی ولی راستش منم تا 6 سال دیگه کلی کار باید انجام بدم. باشه عزیزم 6سال به پات می مونم. شرلوک می گه شاید از ایرانم برم. شاید اصن برم تو کار خلاف. دختره میگه آخی عزیزم باشه ولی مراقب خودت باش .این شرلوک یهو خشمگین می شه و پیراهن خودش رو می دره و سر به بیابان میذاره. زیر آسمون تاریک و ستاره بارون بیابون داد می زنه و از خداوند متعال کمک می خواد. می گه خدایااا خداوندااااا هرچقد می گردم هیچ آتویی پیدا نمی کنم. این اصلا به من خیانت نمی کنه. جدی جدی فقط با منه! این رابطه هم که داره طولانی تر می شه. من تاحالا همه رو توی دو ماه پیچوندم یا بالاخره خیانتی چیزی پیدا کردم و طرفو ردش کردم. این لعنتی چرا هیچی نداره؟!  خدایاااااا یه کمکی بهم بکن. بگو چجوری از دستش خلاص شم. اگه میتونی یه کسی رو بنداز تو دامنش بلکه به من خیانت کنه. یا  اگه  نمی شه، می تونی یه راهی پیش پام بذاری که بتونم همونو بکوبم تو سرش و بهش بگم دیدی تو هم آدم دیوثی هستی!؟ یهو آسمون به غرش درمیاد و رعد و برق می زنه و وسط بیابون یهو بارون میاد. شرلوک جان که چتر نداشته می گه خدایا این چه وضعیتیه؟ یه ندا از آسمون میاد می گه فرشته هام دارن جیش می کنن تو زندگی اون دختر که با این وجود تو همچنان می خوای بندازیش بره. شرلوک می گه دیگه همینه که هست. یه راه حل بهم بده منم قول می دم فرشته هاتو سوار ماشینم کنم و دور دنیا بچرخونمشون. مخصوصا حوری ها رو. خدا می گه باشه. همین الان برو خونه لپتاپتو روشن کن. یه عکس اونجا هست که تو می تونی به وسیله ی اون به این دختر تف و لعنت بفرستی و اونو در زندگی پر از جیشش تنها بذاری. شرلوک هم سلانه سلانه به سمت خونه حرکت می کنه و لپتاپو روشن می کنه می بینه جوووون چقدم خوشگله این پدرسوخته. یهو یه فکری به ذهنش می رسه. نکنه این عکسو جز من به کسی داده ؟؟؟ رو به دختر می کنه و میگه عزیزم تو این عکسو جز من به کسی دادی؟ دختر که همیشه رو بازی می کرده می گه آره. چهار سال پیش. شرلوک اول پا میشه دوتا قر می ده و بشکن می زنه و میگه دارام رااام ریمدارا داام بالاخره بهونه یافتم. بعد قیافه ی خشمگین به خودش می گیره و میگه: هه! دیوث. تو هم؟؟؟؟ دختر میگه عزیزم چهار سال پیش من حتی نمیدوستم تو وجود داری. ولی شرلوک که خون جلوی چشماشو گرفته بود سوییچش رو برمیداره و  میگه من دارم میرم و تورو در این جیش تنها می ذارم. غرق شی ایشالا به حق پنج تن. دختره ی نمک نشناس. و سپس به زندگی مجردی و حال و حول و خوشگذرونی خودش برمی گرده  تا ابد عشق و حااااال می کنه و اون دختر در جیش فرشتگان فرو می ره.

=))))) خودم ترکیدم از خنده. خب ایگ داستان زیبارو تقدیم می کنم به شما عزیزان. فعلا بای بای.
نتیجه ی اخلاقی داستان رو شب میذارم. خیلی مهمه ها. خیلی! شب با دفترچه بیاین.