خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

بسوز با سلیقه جان

همونطور که گفتم برنامه ی امسالم این بود که با همه خوب رفتار کنم(جوری که دوست دارم همه با من رفتار کنن) و بخاطر همین حتی دخترخالم که خاطرتون هست هم تو عید انقد دیدم و صمیمی بودم که حد نداره. بچه ی دختر خالم قبل عید دانش اموز من بود و متاسفانه اصلا درس نخوند و سر امتحان با اینکه رسما جوابو بهش می گفتم نمی نوشت و می گفت حوصله ندارم. خب من که نمی تونم به ورقه ی سفید، نمره ی خوب بدم. دختر خالم به دلایلی همیشه با همه مشکل داره. یعنی تعداد دوستاش یکی یا دوتاست که اونم هی عوض می شن چون هی قهر میکنه. (راستش یه کمی دلم براش می سوزه..) قبل عید وقتی مارو برا تولد بچه ش دعوت کرد ما کلی تعجب کردیم و من می دونستم که هنوز کارنامه ی بچه ش رو نگرفته که داره اینجوری به من محبت میکنه. با این حال رفتیم تولد و انقد خوش گذروندیم که حد نداشت و دختر خالم گفت دفعات پیش که شما نبودین اصلا انقد جشنمون گرم نمی شد. راست هم می گه. ما معمولا چون میخوایم به خودمون خوش بگذره به بقیه هم خوش می گذرونیم :دی توی عید هم همش همو دیدیم و حتی خودش تو اینستا فالوم کرد و بچه ش هم فالوم کرد. و خودش دو تا از پستامو لایک کرد خب؟ بعد من با خنده به مامان می گفتم بذار کارنامه رو بگیره ببین چجوری این رابطه رو به فنا می ده=)) همونطور هم شد :))))) تا کارنامه رو گرفت، نه دیگه اینجا زنگ زد نه عکسامو لایک کرد. بعد من اولش نفهمیدم که این از دستم ناراحته. ولی می دیدم که استوری اینستامو سریع چک می کنه اما عکسامو لایک نمی کنه. تا اینکه یه بار بچه ش عکس من و یکی از کامنتای منو لایک کرد و فرداش لایکارو برداشت( یعنی مامانش بهش گفت بردار) بعد دیگه فهمیدم که واقعا باهام بد شده برای بار هزارم =))
امروز هم دستش خورد اشتباهی یکی از کامنتای منو تو پیج خودم لایک کرد( چقد هم پیگیره می شینه دونه دونه می خونه) بعد سریع لایکو برداشت =)) نمی دونه که به هر حال نوتیفیکیشن می ره:))))
راستش قبلنا خیلی بخاطر این رفتارا غصه می خوردم. همش می گفتم آخه مگه ما دشمنشونیم؟ چرا با ما این رفتارو می کنن؟ چرا وقتی عکس کیک تو پیج من می بینه، به خاله م زنگ می زنه و به ما فحش میده؟ باورتون می شه رسما برمیگرده راجع به ما میگه" اه اه گوسفندا رفتن کیک خریدن تولد گرفتن!" بعد منم می دونم که دختر خالم از اینکه من از کلمه ی "عزیزم" استفاده کنم متنفره! چون یه بار به مامانم گفتم عزیزم بعد دختر خالم به شوهرش نگاه کرد خندید. ( من اصلا ناراحت نشدم. به خودم گفتم بذر من با عزیزم هام شناخته بشم. اون با فحش هایی که می ده) برا همین وقتی یه بار برام کامنت داشت انقد با محبت جوابشو دادم که بعدش با خیال راحت بتونه بهم فحش بده و پشت گوشیش مسخرم کنه.
بعد توی عید خیلی به رفتاراش دقت کردم و دیدم هیچ آدمی رو کره  زمین نیست که دختر خالم درموردش خوب حرف بزنه. حتی درمورد زن پسردایی هام که تاحالا دو سه بار دیدتشون یه چیزایی میگه که منو مامان با چشمای گرد شده به هم نگاه می کردیم. و همینطور راجع به همه ی همسایه هاشون و همکلاسی های پسرش و همکلاسی های قدیم خودش.
مثلا گفت میخوام فلانی رو ببینم بهش بگم خاک تو سرت تو چقد گدایی چرا همچین گوشی ارزونی رو به بچه ت دادی؟!
در حالیکه که اون بچه درسته گوشیش ارزونه ولی ادبش اونقد زیاده که آدم کیف می کنه باهاش حرف بزنه.
بله داشتم می گفتم. قلبنا خیلی غصه میخوردم بابت این رفتارا. اما الان خیلی عوض شدم. الان خودمم. می رم گردش. عکس می گیرم. جشن می گیرم و هزارتا کار دیگه و واقعا شاد زندگی می کنم و این وسط دختر خاله م و شاید بعضی های دیگه صبح تا شب کارشون اینه که اینستاگرام منو باز کنن عکسامو با حرص ببینن و فحش بدن. اینجوری کی اذیت می شه؟ خودشون!
من حتی هیچ عکس العملی هم نشون نمی دم. توی پستام هیچ کنایه ای نیست و همین باعث می شه بفهمن اونا نه تنها نقشی تو زندگیم ندارن بلکه توی ذهن من هم نیستن. اگه شما هم تو این شرایط بودین بدونین که بلاک کردن و یا هرچی تو این مایه ها، اتفاقا این افراد رو به مقصودشون می رسونه. بذارین اونا خوشحالیتونو ببینن و بسوزن :) این وسط فقط شمایین که خوشبختین :))