خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

بلی

اینکه من همیشه باید از حال خودم کاملا با خبر باشم، یه عادتیه که از اول وبلاگ نویسیم شروع شد. یعنی نوشتن از خودم باعث شد که هی در طول روز فکر کنم الان چه اتفاق جالبی افتاد؟ چه حالی دارم؟ چه تصمیمی گرفتم؟ و اینجوری من یاد گرفتم که همه ویژگی های خودمو تحلیل( یا ابرفرض)  کنم تا ببینم دقیقا چه خبره؟!
در حال حاضر که نشستم اینجا و دارم تو نت گوشیم می نویسم، بیشتر دارم به تمرین پیانوم فکر می کنم که چه خوب می شد اگه سر کار نمی رفتم و اینجوری بعد از ظهرا هم تمرین می کردم. یا چه خوب می شد اگه ساعت بیداریم 7 صبح بود و اینجوری صبح تا ظهر یه عالمه وقت واسه تمرین داشتم. اما چه فایده که سحر خیز بودن من یکی از نشدنی ترین کارهای دنیاست. چون شبارو دوست دارم! یه قسمتی از شب رو نباید خوابید! حیفه! حتی اگه آریو هم مشغول کاراش باشه من به یه بهونه ای بیدار می مونم. البته شده که شبا هم تمرین کنما ولی خب تمرین شبم رو زیاد دوست ندارم.
یه ویندوز 10 خریدم که خودمم بلد نیستم نصبش کنم! آریو باید طبق معمول واسم انجامش بده. تازه گوشیمم خراب شده...
وقتی امروز رفتم ارایشگاه، خانمه با تعجب گفت واب موهاتو کوتاه کردی؟ گفتم همینجا پیش شما کوتاه کردم یادتون نیست؟ گفت واااای من چرا موهاتو کوتاه کردممممم :| بعدم یکی از کسایی که اونجا کار می کرد منو دید گفت موهااااتو کوتاه کردی؟؟ آخه چراا؟ :|
و اینگونه شد که دلم برای موهام تنگ شد. چه موهای بلندی بود. چقد خوب می موند. چقد پایینش قشنگ بود. چقد ...
ای بابا
همین دیگه