خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

سخنی با خود

مثلا لازم نیست بلند فکر کنی. قرار نیست تک تک جمله های تو فکرتو بگی. هرچیزی که نگرانت می کنه، هر تصمیمی، هر کوفتی. آدم خسته می شه همش به نشخوار ذهنیت گوش بده. واسه خودت می شینی پیش بینی میکنی که یه اتفاق بد می افته. همونو بلند بلند فکر می کنی. هیچکسم نیست بزنه تو دهنت!
از این به بعد بلند فکر نکن.

شمبه

امروووووووز که به سختی از خواب پا شدمممممم، سرییییع رفتم پیش پ.ی.ا.ن.و. خانم :دی بعد از ناهارم یه کم کتاب خوندم بعد پیانو تمرین کردم و بعدم یه عاااالمه ورقه تصحیح کردم و کارنامه نوشتم. بعدشم زنگ زدم دندون پزشکی و یه نوبت واسه معاینه گرفتم و نقاشی هم کردم.

:|

عاقاااا من غلط بکنم اصن ناراحت بشم:| خب بیکاری امروز رو مغزم فشار اورده بود اینجوری شدم:| الانم نتیجشو دیدم. یعنی یکی نیست به من بگه خجالت بکش از این افکار پلیدت. باور کنین درست شده بودما. یه لحظه الان مغزم اتصالی کرد. نتیجشم زود دیدم :| ینی مادر آو نیچر چنان با جفت پا اومد تو صورتم که خودم ازش عذر خواهی کردم.

تعطیلات

امروز بعد از مدت ها، هیچ کاری نکردم البته به جز صبح که رفتم اموزشگاه و تمرین کردم(پ.ی.ا.ن.و) بعدش دیگه اومدم یه کم خوابیدم و بعد هی اخبار خوندم و تی وی دیدم و چای و زولبیا بامیه و بستنی و میوه و ... خوردم تا شب شد. اصلا عذاب وجدان ندارم که بعد از ظهر کاری نکردم چون خیلی خسته بودم و هستم. چهارشنبه کلاس پ.ی.ا.ن.و بخاطر شب قدر تعطیله. 19 رمضان تولدمه البته به قمری. فردا هم تعطیلم چون ترم تموم شده. یکشنبه می رم کلاس. بعدش تا پنج شنبه تعطیلم که باید یه سر برم دندون پزشکی.
الان ویتامین ای زدم به صورتم و تو اتاقپ دراز کشیدم و حال ندارم دو قدم برم اونور تر تو اون یکی اتاق بخوابم. شانس اوردم مسواکمو زدم. خیلی خسته ام. چند روزه که عمیق نخوابیدم.
بعضی چیزا ناراحتم می کنه ولی مشکل از خودمه. خیلی وقت بود که این حس بهم دست نداده بودا. یهو بازم اینجوری شدم.

منه شلوغ پلوغ

یه خونه با پنجره هاش دقیقا جلوی پنجره اتاق من و در تراس اون یکی اتاقمونه که تا همین چند روز پیش هیچکس توش زندگی نمی کرد و ما اینجا خیلی حس راحت و خوبی داشتیم تا اینکه فهمیدیم انگار قراره از این به بعد کسی اونجا زندگی کنه. دیگه پرده ها رو نمی کشیم. دیگه وقتی هواپیما میاد نمیتونم برم رو تراس و راحت با دستم ادای دوربین دربیارم. نمی تونم وقتی هلی کوپتر میاد  دست تکون بدم  داد بزنم بگم تورو خدا منم سوار کنین. نمی تونم زیر نور آفتاب اتاقم آهنگای سندی و شهرام شب پره و شماعی زاده بخونم و در حالی که دست می زنم با جیغ بگم عو عو عو عو.
این چه زندگی ایه

وان پک

از 17 اردیبهشت تا الان ورزش نکردم :| آخه می دونین چرا؟ چون 17اردیبهشت خیلییییی بهم خوش گذشته بود و من تا الان تو فاز همون روز بودم. الانم هستم! برا همین نمی تونم تکون بخورم. همین که می رم سر کار باید ازم تشکر بشه :دی

ولی حالا سعی میکنم از چند روز دیگه دوباره ورزش کنم. متاسفانه بازم باید درد بعد از ورزشو تحمل کنم :| انقد بدم میاد.

باید عکس اون دختره رو که عامل ایجاد حس ورزش در من هست رو بذارم دم دست. اسمشو نمیگم که پیش خودتون نگین این اسگلو ببین خودشو با کی مقایسه می کنه:| ولی باااااور کنین قرار بو خودمو مثه اون کنم :دی کاملا باور کرده بودم مثه اون می شم. اما چه فایده که ادامه ندادمگ از اول عید تا17اردیبهشت هر روز ورزش کردما. ولی بعدش :دی 

خب من برم پیانو بتمرینم

فعلا

اسلایم

چقد بی اینستاگرامی راحته. یعنی از وقتی پاکش کردم هی گوشیمو چک میکنم ولی میبینم هیچ کار خاصی باهاش ندارم. یا تا میخوام چیزی بخورم یا کاری کنم میخوام استوری بذارم ولی می بینم اینستا ندارم. راااااحت. حالا پنجشنبه یه لحظه نصبش می کنم. ولی فقط یه لحظه!
یکی از دانش آموزام واسم اسلایم خریده. الان میخوام باهاش بازی کنم.
یادتون باشه که همیشه یه مقدار پول ته حسابتون باشه و اونو اصلا جزئ داراییتون حساب نکنید. فقط بذارید بمونه.
همکارم میگه دوباره بریم ییلاق با تور. گفتم من تا همین دیروز مریض بودم. دیگه عمرا بخوام همچین جایی برم.

هیتلر

و اینگونه وسط فکر و خیال حالمان خوب می شود. 

زیبایی در سادگیست. به همین سادگی : دی

آخیشششش

؟؟؟

میرم که بخوابم. نزدیک تختم. زنگ می زنه. بر میگردم تو اتاق خودم. حرف می زنیم. حرف می زنیم. حرف می زنیم. می خوابه. بیدار می مونم. فکر می کنم.فکر می کنم. فکر می کنم.

من با شلوارک بنفشم که روش لکه های وایتکس مونده و می دونم تو زندگی قبلیش یه پیژامه بوده... بله من با همین شلوارک بنفشم تا 1400 یه پیانیست می شم.

من خودمو گم کردم. مشکلم همینه. انقد درگیر شدم که خودمو گم کردم. خانومیان! کجایی؟ اینجا به تو احتیاج دارن. خودتو نشون بده. تکون بده :|

اگر خورشید را در دست چپم و ماه را در دست راستم قرار دهید بازم حاضر نیستم تو کانال تلگرام بنویسم. من از اون ادمام که بلاگفا خیلی بلاها سرش آورده ولی باهاش موندم.

من؟ ناراحت؟ از تموم شدن تعطیلات دوست داشتنی؟ خب معلومه! کی حاضره پیانو و این همه ماژیک و خودکار و عروسک و هندونه و فیلم و سریال و ول کنه و بره سر کار؟ کی؟؟؟ به من نشان بده!

دلبر... دلبر با اون چرخاش... دلبر با وسایلای مشکی جدیدش... دلبر...

:)

متن زیرو بعد از ناهار نوشتم که دیگه نشد پست کنم.
سلام
بازم اومدم بگم دلم درد می کنه. شما خوبین؟ من اصلا. بعد از هر غذا خوردن می پیچم تو خودم. تازه یه مشکل دیگه هم پیدا کردم. مشکل فکرای بیخود. همش فکرای مزخرف میاد تو سرم. می دونم که همش بخاطر این دل درده. البته دلیل دیگه ش هم اینه که من تاحالا همچین تجربه ای نداشتم. تجربه ی خوشبخت بودن اونم اینجوری. برا همین چند روزیه که همش نگرانم که نکنه من خوابم. نکنه اشتباه میکنم. نکنه همش تخیله. دلم برای آریو می سوزه که همش مجبوره آرومم کنه. از وقتی بیدار می شه جواب همه ی سوالای مزخرف منو میده تا وقتی که می خوابه. هزار تا. نصفش هم تکراری.
----------------------------------------------------------------
فا ر(بمل) دو دو فا ر(بمل) دو سی(بمل)(2تا بشمر) فا ر(بمل) دو لا(بمل) (2تا بشمر)فا دو لا(بمل) سل(2تا بشمر)
اینجاش با روح و  روانم بازی می کنه
:دی
----------------------------------------------------------------
قبلنا از دیدن موی سفید تو سرم می ترسیدم. الان نه.
----------------------------------------------------------------
بعضیا خیلی عاشق خاله زنک بازین. همش در حال قهر و آشتی. همش در حال تیکه انداختن. بابا تو خسته نمی شی؟ خب یه جور دیگه خودتو سرگرم کن.

----------------------------------------------------------------
اینستارو uninstall کردم. چون همش بیخودی می رفتم توش! یعنی تو دو روز 5گیگ استفاده کردم! دیگه حالم ازش بهم خورد. تا پنجشنبه دوباره نصبش می کنم یه چک میکنم بعد دوباره uninstall.

----------------------------------------------------------------
چرا من همش باید اینارو اینجا بنویسم؟

----------------------------------------------------------------

مورنین'

دوست نداشتم شب بشه. از اینکه الان آسمون سیاهه اصلا خوشحال نیستم. درسته از خیلی لحاظ روز خوبی نبود ولی خودم تک تک لحظه هاشو درست کردم. هرجا احساس می کردم الانه که اشکم بریزه، سریع یه کاری می کردم تا حالم خوب شه. حتی وسط هال رو به سقف دراز کشیدم با صدای بلند و البته با لحن خوب با خودم حرف زدم و گفتم چقد خوشحالم که فردا هم تعطیله و چقد خوبه که من قدر این روزارو می دونم. تا همه چی داشت خوب می شد، شب شد. آخه چرا. تازه الان باید صبح باشه. من شدیدا اماده ی شروع یه روز جدیدم :( همین الان!
دلم همچنان درد میکنه. بعد از غذا اونقد دردش زیاد می شه که دیگه یه تایمی رو اختصاص دادم بهش.میام اینجا دراز می کشم تا بهتر شم و بعد به کارام می رسم. بدبختی اینه که حوصله ی دوباره دکتر رفتن ندارم.همون اولی باید تشخیص میداد دیگه. شرط می بندم قرصایی که داده اصلا حتی برای مشکلی که من دارم نیست.
کاش الان صبح بود.

جمعه

از اونجایی که پیانوی من خیلی داغونه و پیانوی آموزشگاه یه چیزی در حد تیم ملیه، تصمیم گرفتم جمعه ها برم اونجا تمرین کنم. از ساعت9.30 تا11 اونجا بودم و تمرین کردم و بعد خواستم بیام خونه که با منشی آموزشگاه سر صحبت باز شد و یه عالمه حرفای جالب زد. منشی اونجا خودش استاد موسیقی بچه هاست و خیلی زیاد از موسیقی می دونه. خیلی هم آدم متواضعیه.
بعد اومدم خونه  ناهار خوردم. از اونجایی که بعد از هر غذا خوردن باید یه دل درد طولانی رو تحمل کنم، اومدم اینجا تو اتاق که دردم تموم شه بعد برم حموم.
از ته دلم از خودم خواهش می کنم که حداقل صفحه ی اول تمرین رو امروز یاد بگیرم. جالبه بگم که قبل از شروع کلاس من، یه دختر کوچولو تو کلاسه و یه آهنگی رو می زد که من هربار دلم می خواست از استادم بپرسم اسم این قطعه چیه ولی یادم می رفت تا اینکه استادم جلسه پیش اینو زد و گفت تمرین جلسه ی بعدته. یعنییییییی از خوشحالی می خواستم جیغ بزنم! من عاشق این قطعه بودم! ولی خیلی طولانیه. چهار بخشه! و تورو خدا من امروز بخش اولو یاد بگیرم! تورو خداااااااا :/
کاش فردا هم تعطیل بود.

آمپول

تنهایی رفتم دکتر و آمپول هم زدم. وقتی اومدم خونه حالم یه کم بد بود اما فکر کنم بهتر شدم. قرص هم خوردم. امیدوارم زود این وضعیت خسته کننده تموم شه.
رو تختم دراز کشیدم و هی از خودم می پرسم خوشحالی؟ ناراحتی؟ خوشبختی؟ خوبی؟ و هی در جواب می گم به تو چه؟!
اگه سر کار نمی رید، از وقتتون نهایت استفاده رو ببرید. هر روز نقاشی کنید. موسیقی یاد بگیرید.  فیلمای جدید ببینید مثلا من فیلم دیو و دلبر 2017 رو دلم مونده. نه وقت دارم ببینم نه...
تازه می تونید همش چای دم کنید و بخورید.
کسایی که می رن سر کار هم باید تو تعطیلات جبران کنن. روزای تعطیلتونو هدر ندین. خیلی حیفن! تو اون روزا یه کاری کنید.
به یه حالت فوق دایورت رسیدم. یعنی قبل اینکه چیزی پیش بیاد خودش رو دایورته.
دلیل این حالمم اینه که تو دایره ام. هرچی بیرونش پیش بیاد فدا سرم. اصن تف تو بیرون دایره.

:)))))

- واااااای! خاک بر سر کافر!!!


+ هووووی! چرا فحش می دی؟!

:((

حال جسمیم اصلا خوب نیست. دیگه از این درد خسته شدم. کاش با تور نمی رفتم. کاش زیر بارون بستنی نمی خوردم. کاش تو اون جای کثیف نمی نشستیم و غذا نمی خوردیم.
ساعت خوابمم یه جوری شد که بازم پنج شنبه که صبح کلاس دارم دهنم سرویس می شه. یعنی با این برنامه ی کاریم گند زده میشه تو پنج شنبه های من. همه پنج شنبه ها خوش میگذرونن من کل روزو خمیازه می کشم و چشمم می سوزه.
الانم خیلی خسته ام اما نمی دونم خوابم میاد یا بخاطر این وضعیت جسمیمه که انقد بیحالم. واقعا هیچی نمی دونم.
احساس می کنم اعصابم بهم ریختست. دوست دارم یه جا چند ساعت بیفتم فقط بدون اینکه به چیزی فکر کنم نفس بکشم. از کوچیکترین صدایی حالم بد می شه. در حال حاضر هر حرکت و صدایی می تونه منو بکشه. دیگه اگه واقعا فردا هم حالم خوب نشد می رم دکتر.
از صبح هیچی نخوردم. الانم اصلا میل ندارم ناهار بخورم. و چون هیچی نمی گم (یعنی غر نمی زنم که حالم بده) مامان نگام میکنه میگه خب خدارو شکر حالت خوب شده. و حتی حال ندارم بگم حالم هنوز بده.
گریه م گرفته.