خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

تور

توی اردیبهشت و خرداد با همکارا و مامان  خاله با تور رفتیم گردش یه روزه.
اولیش که تو اردیبهشت بود یه جاهاییش انقد عصبانی شدم که همش تو دلم می گفتم عمرا دیگه با تور بیام. اما دفعه بعد که همین چند روز پیش بود نمی دونم چرا دلم خواست بازم برم. آخه شما نمی دونین که اونجا چقد مثه بهشته. تو گوگل اگه سرچ کنین عکساش میاد. انگار همش فتوشاپه :دی
اما با تور که رفتیم اصلا جای خوبش نبردنمون. تازه یه جایی رفتیم که انقد بالای کوه بود لوله کشی نبود و تو دستشوییش یه آفتابه بود که یه آقایی معلوم نیست از کجا آب اورد ریخت تو آفتابه و همه باید از همون یه آفتابه استفاده می کردن. بدتر از همه اینکه وقتی از دستشویی میومدی بیرون دیگه هیچ شیر آبی نبود تا دستتو بشوری و باید ناهار می خوردی.( حالم بد می شه وقتی بهش فکر می کنم) بعد از ناهارم سریع اون راه به اون سختی رو برگشتیم پایین. آخه مگه قرار بود بریم کوهنوردی که بردنمون اون بالا؟! همشم یکی دو ساعت اون بالا بودیم. بعدم آوردنمون یه جا کنار رودخونه که یه کم بشینیم. چشمتون روز بد نبینه. اصلا انگار آدما آشغالاشونو جمع میکنن که آخر هفته بیارن بریزن اونجا! وسط یه عالمه آشغال نشستیم!
هیچی دیگه. . . الان مریضم. سه روزه که مریضم و احتمالا باید برم دکتر. که خب نمی رم! چون از دکترا خوشم نمیاد:| 

پیشنهاد

من از دخترای خوشگل خوشم میاد. البته نه همشون. اما یه سری رو توی اینستا فالو کردم. فکر کنم دو یا سه نفرشون. که کارشون هم اینه که هر روز می رن یه جا آرایششون می کنن بعد لباسای قشنگ می پوشن و عکس می گیرن. چشمای رنگی، موهای بلوند، قد بلند و هیکل عااالی.
بعد اینا که توی اینستا لایو میذاشتن اوایل لایو رو باز می کردم ببینم چی میگن. اینا فقط نگاه می کردن به صفحه ی گوشی و هر چند دقیقه یه بار می گفتن خب بچه ها دیگه چه خبر؟ بعد یه سری هم که اون زیر فحش میدادن و بلاک می کردن و بعد باز هیچی نداشتن که بگن. هیچی! هیچ موضوعی!
نمی خوام بگم هرکی خوشگله، مدله، و یا بلونده هیچی نداره بگه ها. نه! اصلا! ولی از اونور یه سریا هم هستن که مدل نیستن و  ظاهرشونم کاملا عادیه ولی وقتی میان تو لایو دوتا چیز یاد میدن. دو تا حرف با معنی می زنن.
بازم میگم منظورم این نیست که اون دخترایی که مدل هستن بی سوادن. اما در حد یه پیشنهاد فقط می تونم به عنوان یه کاربر بهشون بگم اگه یه کمی فقط یه کوچولو هم سعی کنن چیزی یاد بگیرن، کتابی بخونن یا هرچی... خیل به نفعشون می شه.

جان مریم

تقریبا یاد گرفتم جان مریمو بزنم. این دومین آهنگ ایرانیه که یاد گرفتم.اولیش شکار آهو بود.
تمرینای این هفته م کمه. چون یکیش تکراریه و یکیشم از کتاب م.ا.ی.ک.ل آرونه. تمرینای اون کتابو زود یاد میگیرم.
آخرای ترمه. تقریبا ناراحتم. این ترم از کلاسای روز شنبه و چهارشنبه که مخصوص پسراست، بدم نمیومد. درسته شیطون بودن ولی نسبت به ترم قبل خیلی خوب بودن. ترم پیش از روزای شنبه و چهارشنبه متنفر بودم! چون خیلی خسته کننده بود.
یه عروسک پونی دیگه و یه لگو کیتی خریدم با یه عالمه ماژیک و خودکار! برا همین همه چی برام رنگی رنگیه :دی

و در آخر مکالمه ی من و مامان

مامان: می دونی هربار که میری عروسک بخری، فروشنده فکر میکنه می خوای واسه بچه ت بخری؟

من: ممنون که هر دفعه این موضوع رو یادآوری می کنی.

مامان: خواهش می کنم. وظیفمه.

مراقبش باشیم

حیف اون سال هایی که اینجوری نگذشت. شایدم هنوز آماده ی این تغییر نبودم. نمی دونم.. شاید باید این همه پستی و بلندی رو پشت سر میذاشتم تا کاملا قابلیت درک این لحظه ها رو داشته باشم .

من با همه ی بچگی و بازیگوشیم بزرگ شدم . درسته هنوز عروسکام تو بغلمه، هنوز سر کار با خودم عروسک می برم و یواشکی نگاش می کنم، درسته که خیلی لوس و بچه ننه ام اما بزرگ شدم و این بزرگ شدن رو دوست دارم.

می دونی چی مهمه؟ حفظ این حال. این مهمه.

ایش

این بچه های لوس و ننری که مامان باباشون پرتشون میکنن تو کلاس پیانو و توی خونشون یه پیانوی خیلی گرون دارن ولی با اکراه یاد میگیرن حالمو بهم می زنن. خب عزیز من! پیانوتو بده به من! نمی میری که!

گل بهار

من عادتمه شبا هر طرفی که امکانش هست یه بالش بذارم تا بتونم راحت قل بخورم و هرجا بخوابم. حتی رو دیوار.
دلم عروسکمو میخواد. متاسفانه خیلی ازم دوره. اسمش گل بهاره. همش فکر می کنم دلش برام تنگ شده. اون باید حتما پیش من باشه وگرنه نمیتونه درست زندگی کنه. تاحالا براش پیانو نزدم. بغلش نکردم. کنارش نخوابیدم. گل بهار طاقت بیار..
این روزا انقد تمرین کردم که قیافم کج و کوله شده. هر روز صبح به محض بیدار شدن سریع یه صبحونه کوچیک میخورم و میرم تو اتاقم پیانو تمرین میکنم تا ساعت 11 بعدش سریع یه صبحونه کوچیک دیگه میخورم و دوباره از 11:10 تمرین میکنم تا 12.30 یا 12.40 بعدش ناهار میخورم و میام تو این یکی اتاق دراز می کشم. گاهی میخوابم گاهی کتاب می خونم. گاهی هم فکر می کنم. انقد دلم گل بهارو خواست که همین الان یکی از عروسکامو بغل کردم.
امیدوارم که همیشه آدمای خوب و با درک و سخت کوش تو زندگی هم دیگه باشن و اشتباهی نرن تو زندگی آدمای بد و نفهم و تنبل.
روزای سختیه ولی انقد خوشحالم! انقد حالم خوبه. انقد خیالم راحته. انقددددد...