خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

استرس

کاش سر کار نمی رفتم. اونوقت مجبور نبودم دیشب زود بخوابم(زود یعنی همون ساعت 2) بعدش اونقدر بیدار می موندم و از بیخوابی به ف.. می رفتم و تازه مثلا 7 صبح خوابم می برد. می دونین چیش خوب بود؟ اینکه صد در صد از این ور تا ساعت دو یا سه بعد از ظهر خواب بودم. یعنی نصف روزو نمی دیدم و مجبور نبودم این حس صبح تا ناهار رو تحمل کنم. خوشبحال هرکی که سر کار نمی ره و شبا تا صبح بیداره و روزا تا لنگ ظهر می خوابه. و خیلی از این بابت ناراحته که داره روزشو هدر میده. من از همینجا میگم هدر بده دوست عزیز هدر بده. نمی دونی چقد خوبه که نصف روزو نبینی. همه میگن شبا یه جوریه که آدم غمگین می شه. ولی من می گم روزا هم غم هست. ولی شب بهتره چون تاریکه و هیچ صدایی نمیاد. میتونی راحت تو کل خونه راه بری و آهنگ گوش بدی و می دونی قرار نیست ناهار بخوری یا حرف بزنی. می دونی قرار نیست لباس بپوشی و از خونه بری بیرون. غم شب به مراتب بهتر از غم روزه.

دلیل ناراحتیم؟ راستش دیشب خیلی به خاله م فکر کردم و خیلی براش ناراحت شدم. دیگه اشکام ریخت و منم عادتمه وقتی از چیزی ناراحتم، مشکلات دیگه هم یادم میاد و دیگه میگم تو مصرف گریه صرفه جویی کنم و همین یه باری که گریه میکنم برا همه چی باشه. اما خب میزان غم توی مغزم زیاد می شه و احتمال از بین نرفتنش زیاده. و اینجوری صبح که می شه با حال بد بیدار می شم.

نمی تونم هیچکاری کنم. چون استرس دارم. بخاطر دیشبش استرس دارم. هی همه چی رو مرور می کنم ... و دیگه الان نمی تونم به نوشتن ادامه بدم.

Mad

بیایم بریم تو آسمون و از اون بالا به زندگی مردم نگاه کنیم. الان توی این ساعت هرکی مشغول چه کاریه؟ از خوبا شروع می کنیم:
یکی همین الان برای اولین بار عشقش رو بوسید.
یکی فهمید بارداره و یکی الان بچه ش به دنیا اومد. یکی داره با عشقش که خیلی وقته همسرش شده و بچه ش می ره سفر خارج و الان تو فرودگاهن و قراره فردا برن شهر بازی و یه چرخ و فلک بزرگ سوار شن. یکی الان حقوقش واریز شد. یکی خوشحاله که دخترش خوشبخت شده. یکی داره به کسی که دوسش داره نگاه می کنه. یکی همین الان داره شیرموز میخوره و بعدشم قراره دیگه از فردا نره سر کار و حتما می خواد پیانو تمرین کنه و انقد در طول روز وقت بذاره تا خیلی زود پیانیست بشه. یکی آزاد شد. یکی خیالش راحت شد. یکی هر روز خوشبخت زندگی می کنه. یکی...
خب برسیم به بدا:
یکی داره تنهایی تو هال راه می ره و با هندزفری یه آهنگ غمگین گوش می ده و براش مهم نیست یه سوسک کوچولو رو دیواره. یکی داره واسه شوهرش که برا بار هزارم سکته کرده لگن می بره تا شوهرش توش جیش کنه تو این زندگی. یکی انقد احساس تنهایی می کنه که انگار عقربه ها برعکس حرکت می کنن. یکی هایده گوش میده و سرشو تکون میده و آه می کشه. یکی همین الان فهمید باید از فردا بره سر کار. یکی هنوز هیچ گهی نشده. یکی می دونه یه سری آرزو رو باید به گور ببره. یکی انقد تو خیال گم شده که اشتباهیی رفته تو آینده و هیچ جوره نمی شه تو کله ی پوکش فرو کرد که الان اونجوری که فکر می کنه نیست. یکی گلوش درد میکنه از بس بغض توشه. یکی الان فهمید عشقش بهش خیانت کرد. یکی فهمید بچه ی تو شکمش مرده. یکی پدرشو از دست داد. یکیو از اتاقش بیرون کردن. یکی چشماشو باز کرد دید همه چی خواب بوده. یکی فهمید داره کچل می شه. یکی یادش رفت با خودش مسواک ببره و امشب دندوناش به ف.. می رن.
خب سرک کشیدن تو زندگی مردم بسه. برید بخوابید.
شب بخیر

زمان با سرعت در حال گذره

بهتون گفته بودم که یه دوست وبلاگی قدیمی منو تو یه گروه تلگرامی عضو کرد که با هم یه کتاب انگلیسی رو بخونیم. چند نفر متاسفانه لفت دادن و از بین هشت نفری که باقی موندیم فقط دو نفرمون(من و ادمین گروه) در حال خوندنیم. بقیه گفتن که فقط می خوان از روی اون عکسا بخونن اما جمله سازی نکنن. فقط امیدوارم که ادمین گروه کوتاه نیاد و با من ادامه بده به خوندن و  متن یا جمله نوشتن. 

متاسفانه اکثر ما ادما( بخوانید ایرانیها) ایده های خیلی خوبی تو سرمون داریم و برنامه ریزیامون جوریه که اگه واقعا پاش وایستیم می شیم یکی از موفقترین آدمای  دنیا. یعنی برنامه ریختن و راه موفقیتو خیلی خوب بلدیم. ولی بهش عمل نمی کنیم. همیشه مسائل احساسی روی دخترا غلبه می کنه و اگه مشکلی تو رابطشون پیش بیاد بیخیال برنامشون می شن و وقتی دوباره رابطه شون اوکی شه دیگه همچنان برنامه رو فراموش کردن. ما وقتای زیادی برای انجام کارامون داریم. همین جمله سازی رو می شه تو تاکسی انجام داد اونم تو نت گوشی. می شه اگه قراره یه پادکست انگلیسی گوش داد موقع مسواک زدن و با هندزفری اینکارو کرد. میشه حتی تو گوشی سریال دید. ساعتای بعد از ناهار، قبل از ناهار، کمی قبل از خواب شب، کمی بعد از صبحانه، زمان های مرده هستن و می شه ازشون استفاده کرد. حیف که یادمون می ره این عمرمونه. حیف که درک نمی کنیم دو ثانیه ی پیش هرگز برنمی گرده . حیف حیف حیف.

تمرین

رفتم صبح آموزشگاه که تمرین کنم. بعد منشی دوست داشتنی که خودشم استاده، اومد تو گفت برام بزن. بدون تپق نزدم ولی آخرش گفت خیلی خوب بود. منم که گفتم همیشه خوشم میاد وقتی پیانو می زنم کسی که گوش میده با پاش، دستش یا کلا بدنش ضرب بگیره. و اون دقیقا چپ و راست می رفت و منم اینو خیلی دوست دارم.

شوهر خالم یه سکته ی دیگه کرد. حالا دسشویی هم نمی تونه بره.

به سراغ من اگر میایی شیرموز بیار

مامان و خاله رفتن مراسم مسخره ی دریل اینا. ولی من خونه ام. از صبح که همه جارو تمیز کردم. ظرفارم شستم. بعدم یه شیرموز مخصوص خانومیان درست کردم که عکسا تو گوشی مامانه. وقتی بیاد میذارمش تو کانالم. فقط قسمت اولشو گذاشتم تا الان :دی

ولی انصافا من باید برم تو کار شیرموز فروشی. واقعا شیرموزام با همه جا فرق داره. مامان یه لیوان خورد کلی تعجب کرد! گفت آخه از کجا یاد گرفتی اینجوری درست کنی؟ :دی بهش گفتم من تاحالا درمورد شیرموز کلی تحقیق انجام دادم . الکی که نیست. تخصص دارم! :دی

الانم دارم تمرین می کنم. هی یه دور تمرین میکنم. یه دور میرم تو هال راه می رم دوباره میام پشت پیانو. یعنی همون مشکل روانی که گفتم :دی


هوراااا

شما باورتون میشه امروز تعطیله؟ اصن در پوست خود نمی گنجم. اگه تعطیل نبود الان تو کلاس بودم. تا ساعت یک! یکی دیگه از کلاس خصوصی های بعد از ظهرمم کنسل شده. چرا من انقد خوشبختم؟؟؟ فقط یه کلاس از یه ربع به سه تا چهار و ربع دارم همین. 

ولی نمی دونم چطوری از امروزم استفاده کنم :دی

های هوپس

خب امروز آخرین روزی بود که می تونستم تمرینای این جلسه رو انجام بدم. چون کلاسم امروز یا بهتره بگم امشب بود. طبق چیزی که شمردم، در طول هفته تونستم 56 بار از اون قطعه ی اصلی بزنم. و خب توی کلاس هم خوب زدم و استادم گفت اینو بچه های دیگه بار اول توی ریتمش مشکل دارن و نمیتونن پیداش کنن. ولی خب من همین اولین بار درست زدم. یه کف مرتب بزنین. خب حالا کف مرتبتوتو پس بگیرین چون تمرینای مخصوص انگشتو زیاد تمرین نکرده بودم و اصلا خوب نزدم. همه بگین هوووو هوووو

.

شما فکر کنین که یه دختری با یه پسری تو رابطه باشه که پسره نابیناست. بعد حالا قراره عمل کنه و بتونه ببینه. مطمئنا دختره همش استرس داره که نکنه بعد اینهمه مدت که منو می بینه ازم خوشش نیاد؟! واقعنم ممکنه خوشش نیاد دیگه.

امشب آهنگ high hopes رو بعد از چند سال گوش دادم. این آهنگ مخصوص حیاط خونه قبلیمون بود اونم ساعت 3 بعد از ظهر زیر آفتاب.

فردا(دیگه الان شده امروز) تعطیله. البته یه کلاس خصوصی دارم.

داریوش

خب من یه آهنگی دارم که وقتی لازمه گریه کنم، گوشش می دم. اصلا هم ممکنه ناراحتیم ربطی به متن شعر نداشته باشه ولی به محض اینکه پلی کنم، اشکم می ریزه. می تونم تا صبح هزار بار گوشش بدم و گریه کنم. البته الان میخوام بخوابم ولی همین یکی دو ساعت پیش که از یه چیزی ناراحت شدم سریع پلی کردم و گریه کردم! انگار اعتیاد پیدا کردم بهش. که موقع ناراحتی حتما باید همونو گوش بدم. روم نمی شه اسم آهنگو بگم =)) ولی خب خوانندش داریوشه.
امشب فهمیدم که وقت چیزی ناراحتم کرد و اون چیز، قابلیت حذف شدن رو داره، حتی یه لحظه هم وقت رو تلف نکنم و حذفش کنم. چند بار خواستم تحملش کنم یا باهاش کنار بیام ولی امشب دیگه نتونستم! و دوست ندارم دیگه هرگزه هرگز تکرار بشه. البته اندکی ازش باقی مونده که هنوز ناراحتم میکنه و به احتمال زیاد تا چند وقت دیگه اونم حذف کنم.

والا

دوستی در پیام خصوصی ابراز تاسف کردن و گفتن حتما خیلی سخته که ما داریم با یه همچین پدری زندگی میکنیم( پیرو پست قبل)

باید به اطلاعتون برسونم که نه خیر! ما سالهاست که با ایشون زندگی نمی کنیم و خوشبختانه ریختشون رو هم نمی بینیم. بعله.

شک

دیگه نمی خوام به هیچ دوست وبلاگی ای شک داشته باشم. دیگه نمی خوام فکر کنم همه پرنیان و همتا هستن.  دیگه می خوام اون تجربه رو فراموش کنم. من می تونم بازم حس خوب به همه داشته باشم! قووووول می دم. دیگه شک تعطیل!

بورینگ

باز هم تمرینمو نوشتم. البته فقط اون اصلیه رو. بقیه رو ننوشتم. یعنی هربار که نوازیدمش(:دی) نوشتم. خب سخته طبق معمول. 

تازه اینم فهمیدم که دو نوع بدبختی داریم. یکی یادگرفتنشه. که خوب بزنی. بدون تپق. همه ی نوانسارو رعایت کنی. بدبختی دوم اینه که بتونی جلوی یه عالمه آدم بزنیش! می تونی؟ معلومه که نه! همه نگات کنن! وای! نه! 

خوابم میاد. الان میرم مسواک میزنم. بعدم آرایشمو پاک میکنم( منظورم همون دو زار ریمله) بعدم طبق عمول تو گوگل هی چرت و پرت سرچ می کنم و اینا.

همینقدر boring. 

ساعتمو دیدین؟ خیلی دوسش دارم. تو اینستام می تونیم ببینین . اصن عاشقشم. فقطم بخاطر مامانم. و یه دلیل دارم که الان حسش میس دلیلشو بنویسم.  یا موقع لالا مینویسمش یا فردا.

نمی ریم نمی ریم

28 تیر تولد خانم دریله. می خوان جشن بگیرن و همه رو دعوت کنن. ولی من نمیرم. احتمالا مامانم و خاله م هم نرن. خب من برای نرفتنم دلیل دارم. و متاسفانه نمی تونم بنویسمش. اومممممم. بنویسم؟

یه تیکه ش رو می نویسم. ببینید. دریل اینا یه آدمایین که مثلا یه لیوان از دستشون بیفته بشکنه می گن فلانی چشممون زد. منم با اینجور آدما راحت نیستم. که خوشبختیشون به یه گ.و.ز بنده. والا.

Diary of a wimpy kid

صبح که به زور دو تا لقمه صبحونه خوردم سریع پریدم پای پیانو :دی اول چند بار تمرین دومیه رو که گفتم هیچی ازش بلد نیستم زدم. بعدش یه کاغذ گذاشتم جلوم و هربار که از اول تا آخر می زدم اونجا می نوشتم. بعد پدال هم اضافه کردم و کلا بعد از تمرینات اولیه، 13 بار تمرین کردم. اما به تمرینات دیگه م نرسیدم با اجازتون :دی

یه کار باحالی رو تو کانالم شروع کردم!( راست می گم باور کنین). هم واسه انگلیسیتون خوبه هم اینکه می تونین یه کتاب باحالو با من بخونین. توش پر از کلمات و اصطلاحات بدرد بخوره. تصویرگری با مزه داره و کتاب پر فروشی هم هست. پس بپرین تو کانالم دیگه

بعله می بینم که هنوز آدرس کانالمو یاد نگرفتین :| 

ریپیت افتر می: @stine50

@stine50

@stine50

افرین

غول غم

صبح رفتم آموزشگاه تمرین کنم که بعد از نیم ساعت تمرین فهمیدم یکی از استادا کلاس داره و باید میومدم خونه. تو خونه هم یکی از تمرینارو یاد گرفتم( اما الان مطمئنم که چیزی ازش یادم نیست) تمرین دوم هم تا نصفش پیش رفتم. ولی خیلی سخته. ..

بعد دیدم اصن حس نقاشی کردن ندارم. اگه جمعه باشه و مهمون نداشته باشیم و من حس نقاشی نداشته باشم یعنی حالم خوب نیست! چون حتما اگه جمعه بیکار باشم نقاشیم میاد! برا همین سعی کردم به زور کارای رنگی پنگی کنم(مراجعه شود به پست قبل) و خب تونستم کمی میزان غم وجودم رو بیارم پایین اما کم کم با تاریک شدن هوا، انگار که غول ناراحتی، گورومپ گورومپ با پاهای زشتش اومد تو قلبم و شروع کرد به لگد زدن! :( 

هی دلم تنگ تر و تنگ تر می شه و انقد که دیگه چیزی ازش باقی نمی مونه. بعد فکرای بد میاد تو سرم. یه فکرایی که حتی اگه یه ثانیه از ذهنم رد شه آثار مخرب زیادی به بار میاره :دی :( 

خلاصه که غوله الان داره دلمو می خوره. یه سری سیما تو مغزم قاتی شده. بازم رو صداها حساس شدم. کاش الان تو جنگل بودم. یه جنگل بدون سوسک.

رنگی پنگی

امروز یه چیز کوچولو درست کردم. با یه مقوا و چند تا ماژیک! :دی ازشون عکس گرفتم که بذارم تو کانالم. آیا دوست دارین بدونین چی درست کردم؟ نه؟ :| تورو خدا! اوکی حالل که قبول کردین دوست داشته باشین، تو کانالم منتظر باشین :دی تااااا یکی دو ساعت دیگه می گذارم :دی 

آدرس: @stine50