خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

P:

دیشب اومدم ادای آدمای نگرانو درارم. گوشیو گرفتم دستم اینجا نوشتم من اصلا خوابم نمی بره. تا صبح باید فکر و خیال کنم. 

وسط نوشتن، خوابم برد =))

ای بابا. این قرتی بازیا به ما نیومده.

شب بخیر

به نظرم زندگی اصلش اینه که آدم افسرده باشه و هیچ کاری نکنه :)))) جدی می گم! اینایی که همش میگن آخرش که میمیریم.. اینا برنده ن. چون هیچ زحمتی نکشیدن که با مرگ هدر بره=)) گول ظاهر دنیارو نخوردن. فقط دنیا اومدن که بمیرن.
اما خب ما خوشحالا هم مزایای دیگه ای داریم. مثلا درسته که ته ش می میریم ولی کلی از روزای زندگی رو هم خوش گذروندیم. لذت رسیدن به هدفا، یاد گرفتن، عاشق بودن و خیلی چیزای دیگه رو می چشیم. درسته که با مرگ همه ی اینا حیف می شه ولی اون لذت گذرارو داشتیم.
به هر حال افسرده ها برنده ن. فقط میمیرن.

چه حرفا

از یه کانال با یه کانال دیگه آشنا شدم. بعد از ا ون کانال به یه کانال دیگه. و همینجووووور کانال تو کانال تا اینکه دیدم یه سریا دارن راجع به اینکه چگونه یه دختر، مخ دوست پسرشو بزنه حرف می زنن. البته اصطلاحی که به کار می بردن " لاس زدن" بود. ولی منظورشون این بود که یه جوری مخ طرفو بزنیم که حالا که با ما دوست شده دیگه نره و بمونه و مارو بگیره!! بله بگیره!

کلی راهکار داده بودن. از طرز حرف زدن و خندیدن تا گفتن  و نگفتن فلان حرف. خب اینجا دوتا مشکل وجود داره. چه بسا بیشتر!

خب اولا که میخواین مخ کسی که باهاتون دوست شده رو بزنین؟ یعنی آدمی که باهاتون دوست شده بازم باید مخش زده بشه؟ یعنی طرف اومده دوست شده بعد حالا ما باید یه جوری نگهش داریم؟ دوستان! کسی که نخواد بمونه، نمی مونه! به خندیدن و حرفاتون ربطی نداره.

دوم اینکه شما اگه هی فیلم بازی کنین. حتی واسه خندیدنتون هم برنامه داشته باشین که دیگه خودتون نیستین! بعد میگن چرا آمار طلاق رفته بالا! بخاطر همین سیاست های رفتاری قبل ازدواجه دیگه. بابا همونی که هستین باشین. اگه مثه اسب می خندین، جلوی طرف هم مثه اسب بخندین. اون باید عاشق همین اسب بودنتون بشه. وگرنه عاشق شخصیت دروغیتون می شه و از قدیم گفتن اسب پشت ابر نمی مونه.(همون ماه پشت ابر و این صحبتا) خب لو می رید دیگه!

سوم اینکه مخ هیچکس زده نمی شه مگه اینکه خودش بخواد. 


زشت ترین تا خوشگلترین خودتونو نشون بدین. قرار نیست بی نقص باشین. اگه نخوادتون بخاطر رفتارتون نیست. حتما آدم مناسب شما نیست که رفته. 

چگونه خود را خر کنیم؟

بجا اینکه پیانو تمرین کنم نشستم اینجا نقاشی کردم. اصن مغز تو کله م نیست دیگه. فکر می کردم امروز خیلی بیشتر از اینا تمرین کنم. امیدوارم ایندفعه که می رم کلاس استادم بزنه تو دهنم. یا بهم بگه  تو به درد پیانو نمی خوری برو نقاشیتو بکش بچه کوچولو. امیدوارم استادم از اون بالای ساختمون پرتم کنه پایین.
دو تا نقاشی کشیدم یکیش از هتل ترنسیلوانیا یکیشم یه خرگوشه فک کنم توی بامبی بود. دیگه همین. البته خرگوشو رنگ نکردم.
ولی الان یه چیزی تو تلویزیون دیدم. یارو با دهنش نقاشی می کشید! این یعنی منم می تونم قطعه ی رومئو و ژولیتو بزنم بالاخره! می دونی چی میگم؟

ژولیت

اره خب شده بخاطر پدرم خجالت بکشم. باور کنید شده! با اینکه اون هیچ ربطی به ما نداره و ما کجا و اون کجا. اما با این حال شده که گاهی از فرط خجالت و شرم مچاله شم تو خودم. می دونم اگه کامنتا باز بود می گفتین اوه ثنا این حرفو نزن تو فلانی و اینا. ولی خب منم که میگم فقط گاهی این حس شرم همه ی وجودم رو میگیره. طوری که روم نمی شه اون لحظه با کسی صحبت کنم یا نگاش کنم. حس می کنم خیلی سطح پایین و داغونم. یه حس سنگینی روی شونه هام میاد. باور کنید می دونم پدرم هیچ ربطی به من نداره اما فقط گاهی همه ی سلولام خجالت می کشن. حس می کنم زیر دستگاه پرسم. له شدنم رو حس می کنم.
فکر می کنم الان باید برم حموم چون ورزش کردم. بعد هم دوباره پیانو. حالا حاضرم اسم این قطعه ای که دارم تمرین میکنم بگم. رومئو و ژولیت. از ریچارد کلایدرمن.

هیس

حالم بد می شه از آدمایی که تشنج های مغزی خودشونو به زندگی بقیه انتقال میدن و در حالیکه جرات ندارن یه غلطی کنن، فقط برا اینکه بقیه رو در جریان حال خرابشون بذارن هی میگن میخوام فلان کنم بیسار کنم. عزیز من! تو اگه ماتحتش رو داشتی، بدون اینکه بگی، اقدام می کردی. الان فقط داری وقتمونو می گیری!

قطع کن پلیز

اون موقع هایی که خاله م می خواد با مامان تلفنی درد و دل طولانی کنه( مثه الان ) نمی تونم تمرین کنم. مثلا الان به قسمتای خوب تمرینم رسیدم ولی چون اینا دارن حرف می زنن و اکثرا حرفای ناراحت کننده ست و اعصاب آدم بهم می ریزه مجبورم صبر کنم تا حرفشون تموم شه. الان نشستم جلوی پیانو و زل زدم به صفحه ی نت. با اینکه سخته ولی چقد دوست داشتنیه. یه جاهاییش یه جوریه که وقتی آدم می زنه فکر میکنه خیلی خفنه. ولی خب سخت هم هست و نیاز به تمرین زیاد داره. البته اگه مامان تلفنو قطع کنه و بذاره من ادامه بدم. دیگه مکالمه شون خیلی طولانی شده و واقعا وقتم گرفته شده. اگه خرفشون خوشحال کننده بود حتما می تونستم تمرین هم کنم ولی اینجوری با ناراحتی نمی تونم. فقط باید قطع کنه.

مربع لغت

خوابم میاد! حتی نمی تونم پا شم برم دشویی. چه برسه به اینکه مسواک بزنم. ولی بالاخره که باید پا شد :((

یه دوست قدیمی وبلاگی یه گروهی عضوم کرد تعداد خیلی کمه. قراره با هم یه کتاب انگلیسی رو بخونیم که دایره لغتمون بره بالا. بعد خیلی خوشحالم. این دقیقا همون کتابه که من درس می دم. برا همین یه حس خوبیه که حالا خودمم می خوام بخونمش. فقط قسمت عذاب آورش جمله سازیشه. من اصن حوصله جمله سازی ندارم. عین بعضی از دانش اموزا که همه جمله ها رو با I like میگن. والا . حسش نیس. برا همین فعلا گوشه ی گروه دراز کشیدم از باد کولر لذت می برم. از الکی گفتم من ناظر کاراتونم که بیرونم نکنن. 

تمرین سختتتت

بعد از اینکه به سختی بیدار شدم :دی و صبحونه ی کوچولو خوردم رفتم تو اتاقم که تمرین کنم. خیلی سخته! گاهی میگم دست چپش سخت تره گاهی میگم بعضی از جاهای دست راستش سخت تره. کلا سخته :دی یه صفحه ش رو تقریبا بگی نگی یاد گرفتم. صفحه ی بعدشم تا نصف زدم ولی چنگی به دل نمی زد :دی بعد از اون قسمتی که یه اکتاو می ره بالاتر دیگه نزدم. تو آپارات یه دختره خیلیییی عالی اینو زده. هم خیلی عالی زده هم به قول استادم اکتش(act) خوبه. حرکت دستاش عالیه. خوش بحالش اصن.

الان می خوام برم کتاب بخونم. خدافظ 

درست فکر کنید

یه کلاسی دارم که هروقت تیچرشون می شم کارشون اینه که پستای اینستای من مسخره کنن و بخندن :)) منم خندم میگیره اصن ناراحت نمی شم. باهاشون بلند بلند می خندم. امروز یکیشون گفت من اگه یه چیزی بهتون بگم حتما خودتونو می کشین!(mikoshin ) بس که عذاب آوره! هرچقد اصرار کردم بگه میگفت نه نمیخوام خودکشی کنی. خلاصه خودمو کشتم تا بالاخره فهمیدم می خواست بگه فلانی که یه بچه دبستانیه خیلی بهتر از تو پیانو می زنه. بعد منم نفهمیدم کجاش عذاب آور یا ناراحت کنندست! بهش گفتم خب خیلیا از من بهتر پیانو می زنن مگه چیه؟ بعد کلی خندید گفت وای خودشم می دونه که خیلیا ازش بهترن!
بعدش همش تو راه خونه به خودکار ژله ای 12تاییم که همون موقع خریدم نگاه می کردم و تو دلم می گفتم اگه بچه ها کتاب بخونن، اگه مامان و باباها بیشتر برای بچه ها وقت بذارن اونا حتما یاد میگیرن که اگه کسی بهتر از ما باشه، به این معنی نیست که ما بد هستیم. نباید بخاطر اینکه تو چیزی که ما دوست داریم، حرفه ای نیستیم، ولش کنیم! باید آهسته آهسته جلو رفت و تداوم داشت. اما متاسفانه اکثر آدما، و متاسفانه تر نوجوون ها،  متاسفانه تر تر ایرانیا، اصلا به این اعتقادی ندارن که باید تلاش کرد و بدون مقایسه ی خودمون با بقیه جلو رفت. شما هرموقع خودتو با خودت مقایسه کردی و دیدی هنوز همون آدم دو سال پیشی، اون موقع ست که باید ناراحت باشی، نه اینکه چون مثل فلان آدم حرفه ای نیستی کلا بیخیال همه چی بشی.
مورد بعدی که خیلی بین دانش آموزا می بینم اینه که بخ سن اهمیت می دن. می گن تو 26 سالته میخوای پیانو یاد بگیری؟
واقعا فکر می کنین سن توی یاد گیری یا شروع کاری مهمه؟ ببینید الان که من 26 سالمه با خودم میگم اگه توی 16 سالگی پیانو زدن رو شروع می کردم الان حرفه ای بودم. خب آره ووقعا ناراحت کنندست. اما حالا برید به آینده. وقتی 36 ساله م بشه، میگم چه خوب که تو 26 سالگی شروع کردم. و اگه اینکارو نمی کردم چقد حسرت می خوردم.
معلومه که سن مهم نیست. همونقدر که استعداد اهمیت چندانی نداره. هر آدمی قادره  هرکاری کنه اگر علاقه، حس کنجکاوی، تداوم، و ابزار لازم رو داشته باشه.
و اما ابزار لازم! خود من هیچوقت فکر نمی کردم بتونم پیانو بخرم چون فکر می کردم هرگز 10 میلیون نمی دم برای اینکه برم پیانو رو از صفر شروع کنم. اما بعد فهمیدم می شه با 5 تومن هم یه پیانوی خوب گرفت. بعد تر فهمیدم با 2500 هم میتونی پیانو بگیری و تنها فرقش اینه که اون چوب پایینش و یه سری کارایی هایی که زیادم مهم نیست رو نداره. خلاصه که تو بخوای، میشه. بقیه چیزا بهونست.

تمبل

این کاملا عادیه که بیام اینجا و بگم امروز صبح به سختی از خواب بیدار شدم. اصلا اگه بگم راحت بیدار شدم باید تعجب کرد. 

تا صبحونه بخورم و مغزم لود بشه ساعت 10 شد. رفتم یه کم تمرین کنم دیدم واقعا باید بزم حموم وگرنه نمی تونم تمرکز کنم( بهونه برا در رفتن از زیر تمرین) تا برم حموم و برگردم ساعت نزدیک 12 بود. تونستم همش سه خط تمرین کنم. که اونم خوب نمی زنم. باید خیلی بیشتر از این حرفا تمرین کنم.

فقط اون دو روز تعطیلی وسط هفته ست که باعث می شه الان جیغ نکشم :دی 


از آدمایی که همش به حالت طلبکارانه باهات حرف می زنن اصلا خوشم نمیاد ولی متاسفانه در طول روز با این انسان ها باید رابطه برقرار کنم و برنامه م هم برای سال96 اینه که با همه خوب رفتار کنم حتی اگه جواب رفتار خوبم، رفتار خوب نباشه. در نتییییییجه می ریم که هفته مونو شروع کنیم.

جمعه بازی

امروز تو مهمونی، خاله م داشت به مامانم می گفت اگه من دیگه فلان کارو کردم بیا تف کن تو صورتم. بعد من گفتم من لیست می زنم! بعدش ادای لیس زدن درآوردم :دی بعد خاله م گفت خدا شفات بده. بنداز تو اون زبونتو:دی
ولی جدی فکر خوبیه. به جا تف کردن لیس بزنید خب. محبت ها زیاد می شه. محبت بپراکنید ( beparakanid)
یکی از نزدیک ترین افراد فامیل( یعنی نسبت نزدیکی با من داره. یه جورایی از فامیل هم فامیل تر) داره یه گندی می زنه و در واقع من باید خیلی الان ناراحت باشم و دلم بسوزه ولی همش تو حالت " به انگشت شست پای چپ پسر آینده م" هستم.
اگه از حالت کلی این روزام بگم، انگاری روی این دشک(تشک) بادی هایی که می زنی به برق تکون می خورن و آدم روش  خیلی ملو میره بالا پایین هستم. یعنی انقد ریلکس. ولی این حالتم به احتمال زیاد تا فردا تمومه. چرا؟ چون تمرین پیانوم سخته و اصن جرات نگاه کردن بهش رو نداشتم :دی حتی نمی خوام اسمشو بگم :دی
امروز تو فاصله کمی با خفاش ها بودم. بد چون می دونم خفاشا فقط با صداها حرکت می کنن، تا میومدن نزدیک می گفتم هوووو هوووو( صدای جغد) بعد فکر می کردم اونا می فهمن. ولی فکر کنم می فهمیدن.