خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

کوچه پس کوچه هایی از غم که تاحالا توش نبودم

ببییییین امروز از جلو مدرسه پیش دانشگاهیم رد شدیم. حالت تهوع بهم دست داد. درسته که خیلی خوش می گذشت ولی با خودم فکر کردم از اون موقع تا الان چه اتفاقایی تو زندگیم افتاد و اینا.  اصن ewwww.چقد طولاااانی بود. انگار سی چهل سال گذشته و کلی لگد خورده تو صورتم. اونم با پوتین. اصن پوتین سربازی!! دیگه انصافا ایا وقت این نرسیده که همه چی عوض شه؟ اونجوری شه که من می خوام؟ یا حداقل به این زندگی خاتمه بدیم؟ تورو حضرت عباس!

هرچی هست، نیست

اینکه من روزای تعطیل هم پای بازار بورس می شینم و سفارش می ذارم و سفارش ها ثبت نمی شه و من هی عصبانی می شم و صفحه رو ریفرش می کنم نشان از علاقه ی شدید من به بازار داره و یا شاید نشونه ی گیج بودنمه. 

 

نکن با من

خدا به سر شاهده دیگه رسیده به درجه ترس!

وقتی از خانم دریل حرف می زنم از چه حرف می زنم

د‌ر زندگی دوستانِ اجباری ای هستند که تا ابد مثل خوره یقه ات را می خورند(!)


- ثنا هدایت(خواهر کوچیکه ی صادق هدایت)

خودش دلش می خواد

جونم براتون بگه که من کلا آدمی نیستم که استرس داشته باشم. روز کنکور، عمل دماغ، جلسات اولیا، و هزار تا شرایط این مدلی، اصلا استرس‌ نمی‌گیرم و حتی ضربان قلبم هیچ تغییری نمی کنه.

ولی موقع انجام معاملات بورسی یه حس قلقلک خوبی تو دلمه که دوسش دارم. اصن عین تماشای فوتبال جام جهانی برام پر هیجانه.

مدت هاست که گیر دادم به چند تا سهم. فقط از همونا نوسان می گیرم و خیلی حس خوبی بهم می ده. عضوی از خونواده شدن :دی

از وقتی کلاس پیانو نمی رم خیلی بیشتر موقع پیانو زدن بهم خوش میگذره. فکر می کنم دلیلش اینه که آهنگایی که خودم دلم می خواد یاد میگیرم.


مچکرم

تیر ماه از نظر بورسی واقعا ماه خوبی بود و من فکر می کنم چون تولد خانم دریل هم توی تیر ماهه، پروردگار خواسته با این سود ها بهم هدیه یا باج بده. منم واقعا از این روش پروردگار استقبال می کنم و موافقم اگه بابت هرچی بهم از این قبیل هدایا بده.

پنیر پیتزا حاوی ویتامین e

اقا هیشکی به وقت ما احترام نمی ذاره. نه دکتر. نه خیاط. نه ...


جمعه ها رو دوس دارم انگار کش میاد. چه خوب بگذره چه بد. طولانیه. برا همین بستگی به خودت داره که چجوری بگذرونیش. یعنی تصمیم با خودته. اینه که جالبش می کنه. می تونی ده تا نقاشی بکشی. یا هزار بار یه قطعه رو با پیانو تمرین کنی یا یه فصلللل سریال ببینی که من اصن این اخری رو دوست ندارم چون حس بدی بهم دست می ده.

خلاصه که خیلی کش داره. مثه پنیر پیتزا


بورس برام بیشتر مثه اعتیاده تا یه منبع درامد. نمی تونم ترکش کنم. و روزای تعطیل واقعا سخت می گذره و وقتی ساعت 12.30 می شه خیلی غصه م می شه


تو 28 سالگی به این نتیجه رسیدم که مگه خودم چشه؟ 


شبا به صورتم ویتامین eمی زنم و به شصت سالگیم فکر می کنم که قراره ازم بپرسن چیکار کردم که پوستم عین 25 ساله ها می مونه؟

یعنی اگه پول می خوای، این راهش نیست

می دونی یه چیزی فهمیدم که شاید باید در موردش ویس هم بدم. اونم اینه که ببین تو دنیا میلیاردها هدف خوب وجود داره که هر کدومشو اگه عالی انجام بدی و بهشون برسی موفق می شی. اما چیزی که این وسط باید بدونی اینه که صرفا هدف داشتن باعث موفقیتت نمی شه. یعنی باید راه رسیدن به هدف رو داشته باشی و یا بسازیش.مثلا اگه یه کاری برای شروع نیاز به پول داره خب باید قبلش بری دنبال یه شغلی که پول دراری حالا هرچقد کم. و دوم اینکه همه ی هدف ها قرار نیست پولدارت کنن.یعنی خروجی هدفا خیلی از هم متفاوتن. منظورم اینه که برای پولدار شدن همیشه لازم نیست هدف خاصی داشته باشی. باید راهشو پیدا کنی. راه پولدار شدن. و اصن ممکنه یه هدفی داشته باشی که برای پول نباشه. می فهمی چی می گم؟

آپدیت ۹۸ ثنا خانومیان

اومدم یه آپدیت از خودم بدم برم. ثنا خانومی ۲۸ ساله شده! باورتون میشه؟ شما منو از کوچولویی هام می شناسین. درسته که سن مهم نیست ولی از نظر فکری هم خیلی عوض شدم. گرچه باور دارم که فکر آدم یکسان نمی مونه و من سال دیگه با الانم خیلی فرق دارم.

خیلی بهتر از وقتم استفاده می کنم. سرم خیلی زیاد شلوغ شده. مخصوصا صبحا. اعتماد به نفسم خیلی بیشتر شده. تو جمع می شه گفت با صدای بلندتر حرف می زنم و شوخی می کنم. مامان خیلی بیشتر از قبل قبولم داره و یه جورایی بهم تکیه کرده. شدیدا ‌پیانو تمرین می کنم و دیگه کم کم هر نتی رو بررسی می کنم و دنبال آکوردا و گام ها و فلان می رم تا ببینم چی به چیه.یه عاااالمه چیز میزای نقاشی دارم. یه کار دیگه هم انجام میدم که در واقع مهم ترینشونه. ولی تا به سر انجام نرسه نمیخوام ازش حرفی بزنم.

بورس رو همچنان جدی ادامه میدم و از قبل عید خیلی دقیق هرچیزی رو ثبت می کنم که آخر سال بهتر حساب کتاب کنم.

از همه مهم تر! یه گربه ی خوشگل دااااارم!!!

خب اینم از آپدیت. سعی می کنم بیشتر اینجا سر بزنم.

آه ثنای جا مانده

ثنا هستم

ثنای خانومیان

اومدم تا از جمعه ی عجیب بنویسم. هرموقع از محیط کانال زده می شم به اینجا پناه می برم. یعنی نمیگم دیگه نمی نویسم. فقط جای نوشتن رو عوض میکنم. مسخره نیست؟ اینکه من حتما باید بنویسمو میگم. مسخره ست.

خب بگذریم.. جمعه ی عجیبیه. شاید چون به طور مرموزی(مرموذ که نیست نه؟) همه جام درد می کنه. حتی برخورد لباسم به تنم حس درد بهم می ده. یه چیزی تو مایه های آنفلوانزا. اما نه دقیقا خودش. فک و فامیلاش.

احساس میکنم اومدم پیک نیک، همه برگشتن خونه و منو بیرون جا گذاشتن. 

Into the Wild

از اولش می دونستم می میره. ولی از زوج هایی که تو راه می دید خوشم میومد. اونایی که از زندگی شهری و مادی گذشتن تا تو کوه و دشت و دمن بقیه روزاشونو بگذرونن

من، ثنا، کارم خیلی درسته

خب از اونجایی که هیچوقت هیچی دیر نیست، و از اونجا تری(!) که من قابلیت یادگیری و انجام هررررر کاری رو دارم، باید بگم که حرکت شارپی رو درپیش گرفتم و این روزا شدیدا دمم گرمه! جوری که حیفم میاد بخوابم! 


جدی گرفته

مثلا اگه بخوام بزرگ شم می تونم با قبول یه مسئولیت بزرگ شروعش کنم. مثلا مسئولیت یادگیری تحلیل تکنیکال(ewww)  و یا مثلا معاملات تو فارکس. قطعا یه بچه ده یازده ساله نمیتونه اینکارو انجام بده و من میتونم بعدش بگم که دیگه یازده ساله  م نیست.

ولی چیزی که مسخرشو درمیاره اینه که دلم نمیخواد در سه سال پایانی دهه ی سوم زندگی(یعنی تا قبل سی سالگی) روی یه مسئله ی بیخود وقت بذارم. یا شکست بخورم. یا وقتمو هدر بدم. یا چرت و پرت یا ... یا هرچی تو بگی. می دونی چی می گم؟ اینه که درواقع نمی دونم!

گا

هیچوقت دلم نمیاد بچه های رو اعصاب کوچه رو دعوا کنم. به زودی بزرگ می شن و میان جایی که ما هستیم.

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
حالم از حرکت دایره ای روزا و اتفاقات و آدما و هر کوفت دیگه ای بهم میخوره. از اتفاقات تکراری. حرفای تکراری. شوکه شدن های تکراری. اشک های تکراری. ثنای تکراری.
یک مشت آدم اسیر چرخه های فرساینده ی زندگی نکبت و سیاهیم که نه راه پیش داریم نه راه پس. نه ذوق اول دایره موندنیه و نه تباهی آخرش.
انگار که بعضیا به دنیا اومدن تا درست باختن رو یاد بگیرن. که بازنده ی خوبی بشن. هر بار بهتر بازی کنن و هر بار با افتخار بیشتر ببازن. هر بار که از آخرین شکستشون تعریف میکنن صدای تشویقا بیشتر و بیشتر می شه. آدمایی که بردشون توی شکستشونه. آدمایی که شکستشون بردشونه. آدمایی که برنده شدن اما از آخر. آدمای همیشه بازنده ی تو باختن ماهر.
معرفی می کنم. بهترین بازنده ی دنیا: ثنا خانومیان