-
هیولا باشید
22 تیر 1396 09:25
آیا می خواین مثه یه هیولا برید پیک نیک؟ به کانال من بیاین و یاد بگیرین :دی اینم آدرسش @stine50
-
میشه دیگه نرم سر کار؟
21 تیر 1396 21:59
امروز دوست نداشتم برم سر کار. به هیچ وجه دوست نداشتم. تو راه هرکیو می دیدم که حس می کردم نمی ره سر کار هزار بار تو دلم بهش میگفتم خوش بحالت. یه دختر کوچولو از شیشه ماشین باباش آویزون و باباش بخاطر اینکه بچه ش حال کنه آروم رانندگی م کرد. یعنی بغضم ترکید. انقد عصبانی بودم که می تونستم یکیو بزنم. می دونین که مردا و پسرا...
-
غر قر
21 تیر 1396 13:12
چرا وقتی آدم توی جمع نشسته حتما باید حواسش به همه ی حرفا باشه، همه رو نگاه کنه، یه لحظه هن به یه نقطه خیره نشه؟ چرا همدیگرو راحت نمی ذاریم؟ تو یه جمع چند بار از طرف می پرسین "کجایی؟" . خب بذارین دو دیقه فکر کنه. شاید حوصلش سر رفته. غر غر بعدی: از وقتی تصمیم گرفتم با همکارام انگلیسی حرف بزنم، چنان چشم غره ای...
-
بلی
20 تیر 1396 23:50
دوستان جان عزیزان دل گل های باغ زندگی بله با شمام خوبین عزیزان دل خانومیان؟ :دی چه هوای گرمی بود امروز! خب بگید ببینم امروز چه کارای مثبتی انجام دادین؟ چقدش واسه آرزوهاتون بوده؟ چقدش زوری بوده؟ چقدش واسه لذت بردنش بوده؟ خب اگه خودم بخوام بگم: نصفش آرزوم بوده نصفش زوری یه کمی لذت.
-
کانال بازی
20 تیر 1396 13:08
خب اینجا دیگه اینستا نیستش که بگم اگه دوست دارین وارد کانالم بشین. اینجا زوریه =)) این آدرس کانال منه @stine50 توی تلگرام. پاشین بیاین عضو شین. توش خاطره ماطره نمی نویسم. فقط کتابای استاین به زبون فارسی و انگلیسیه و چیزای هیولایی میولایی. اگه نمی تونین عضو شین یا میتونین از بالای صفحه ی اینستام بیاین یا توی تلگرام...
-
انقد بخند که ابرا ببارن
20 تیر 1396 12:02
به همون سختی که بیدار شدم یه چای و دو تا شیرینی خوردم و رفتم تمرین پ.ی.ا.نو. . بعدشم ورزش کردم. ورزشمو به روزای زوج و فرد تقسیم کردم. یعنی روزای فرد یه سری ورزش و روزای زوج یه سری دیگه. الانم داغون افتادم اینجا و حتی نمی تونم برم حموم. جالبه وقتی شروع کردم به ورزش کردن بعد از 10 دیقه همین حال می شدم. ولی الان رسیده به...
-
جان فرسا
20 تیر 1396 09:28
انقد خوابم میاد که حس می کنم توی چشمم چروک شده. همه چیزو دو تا می بینم حتی دکمه های گوشیمو. کی این حس خواب آلودگی لعنتی صبحا تموم می شه. الان دوست دارم سه ساعت دیگه بخوابم اما نمی شه. چون باید از الان واسه پنج شنبه های سخت اماده شم و هم اینکه باید تمرین کنم . ولی در کل ف.ا.ک به این خواب آلودگی. واقعا دلم برا خودم می...
-
خط
19 تیر 1396 22:38
رفتم دوتا کتاب تمرین خط انگلیسی خریدم و دو صفحه ش رو تا الان تمرین کردم. اگه یه همچین کتابی برای فارسی هم باشه با کمال میل می خرم و انجامش می دم اما نتونستم پیداش کنم. خط من خیلی بده. قابل خوندنه. اما خیلی شلخته و بهم ریختست. جوری که وقتی تو کتابای شرلوک هولمز می خوندم از روی دست خط می تونست بفهمه طرف زن بوده یا مرد...
-
این بچه همه رو با هم می خواد
19 تیر 1396 09:43
لزوما کسی که تئوری می دونه، نوازندگیش خوب نیست و کسی که نوازندگیش خوبه حتما تئوریش نباید خوب باشه. ولی من این دو تا رو با هم دوست دارم. گرچه خیلی سخته ولی من همه ی تلاشمو می کنم. امروز صبح هم به سختی بیدار شدم. و این بیدار شدن فقط بخاطر تمرینه. جای دندون عقلم که جراحی کردم و کشیدم درد میکنه. نمی دونم چرا بعضیا نقاشیای...
-
مکالمه
19 تیر 1396 01:36
- چند ساله با همید؟ + حمید کیه؟ - نه می گم چند ساله با هم هستین؟ + هزار سال!
-
کمک
18 تیر 1396 22:33
از دیروز یعنی شنبه با خودم قرار گذاشتم که یه هفته به هیچ آهنگی جز آهنگای کلاسیک گوش ندم. حتی هایده ی عزیزم. می خوام ببینم چه اتفاقی می افته :دی یه کانال هست به ادرس piano_paradise_official که اهنگای خیلی خوب میذاره و یه کانالم هست واسه الهام که دوست وبلاگیمه اما نمی دونم اجازه دارم ادرسشو اینجا بذارم یا نه که اونم...
-
وردز
18 تیر 1396 12:59
حالم خوب شد. فقط همون یه روزو تب داشتم. چرا هر روز صبح خیلی خوابم میاد و با بدبختی پا میشم؟ چرا خیلی وقته که عادت نمی کنم به این ساعت بیدار شدن؟ قبلنا اینجوری نبود. الان تقریبا یه ماهه که صبحا داغونم. شبا زود می رم بخوابم ولی دیر خوابم می بره. آرزوم اینه که دیگه حافظه ی گوشیم پر نشه. و آرزوی دیگه م اینه که تو وبلاگم...
-
تب
16 تیر 1396 21:47
صبح که رفتم آموزشگاه پیانو تمرین کنم حال خوب بود. بعدش با منشی اونجا نشستیم یه سری نت نگاه کردیم و انتخاب کردیم. فاصله ی ما و دیوار کمتر از 1 متر بود و روی دیوار یه کولر دقیقا رو به ما بود. بعد چون همیشه من زود سردم می شه و بقیه کولر دوست دارن، هیچی نگفتم. ولی از سرما تنم می لرزید و برای اینکه اونا نفهمن، با پاهام رو...
-
دایورت
15 تیر 1396 23:39
یه آقایی جلو تاکسی نشسته بود دونه دونه فیلمایی که تو تلگرام دانلود کرده بودو با صدای بلند نگاه می کرد. تو حال خودش بود. خیلی خوشم اومد گه به بقیه اهمیت نداد :))
-
اه اه
15 تیر 1396 22:40
ولی ناموسا می خواید هیز باشید عیبی نداره ولی جلو زنتون حداقل به بقیه خانما نگاه نکنین! اه!
-
خبر بد
15 تیر 1396 13:55
دیروز یه آقایی تو شهر ما خودشو کشت. خودشو انداخت تو دریا تا بمیره! یه دختر کوچولو داشت. میگن بخاطر اینکه همش پول کم میاورد خودشو کشت. من همیشه از مغازش خرید می کردم و یه بار چنو سال پیش وقتی دست دخترشو گرفته بود تا از کلاس ببردش خونه، منم پشتشون راه رفتم تا حرفاشونو بشنوم. واسه دخترش بستنی خرید و بهش گفت تو از همه ی...
-
غر غر
15 تیر 1396 00:11
من تابستونا برای رفتن به محل کار خیلی سختی می کشم. چون ساعت 3بعد از ظهر که هوا خیلی گرمه باید برم و یه مسیر طولانی رو توی آفتاب باید پیاده برم. برا همین وقتی تو تاکسی می شینم خیس عرقم. و اونقد گرما روم تاثیر میذاره که نمیتونم زیاد چیزی بخورم و فقط سه چهارتا لیوان آب می خورم. وقتی هم میام خونه کف پام خیی داغه و حتی...
-
هپی
14 تیر 1396 22:31
وای خیلی خوشحالم بگو چرا؟ چون که امروز آخر کلاس همون قطعه ی رومئو و ژولیت رو زدم ولی خب تا نصف. بعد حتی بهتر از اونی که تو اینستا گذاشتم زدم. بعد استادم گفت آخیش خستگیم در رفت! انقدددد خوشحال شدم! آخه خیلی برام مهمه که وقتی پیانو می زنم بعدش یکی یه حسی بگیره. مثلا خوشحال شه یا قر بده یا با پاش ضرب بگیره. یه جورایی حال...
-
_|_
14 تیر 1396 00:43
خب جونم بهتون بگه که من یک بار دیگه جلوی بابام شکست خوردم. اما بزرگتر شدم و فکرم جور دیگه ای کار می کنه، برای همین گریه نکردم. یعنی احساسی بهم دست نداد. یه زخم قدیمی بود و این عفونت آخرش بود که خب این بار آخر بود که ازش می زد بیرون. من حتی نتونستم درمورد این قضیه با مامانم صحبت کنم! چون یه جورایی انگار آب داغ ریختن رو...
-
RIP
13 تیر 1396 14:16
من امروز کاملا ناخواسته کودک فعال و بازیگوش درونم رو که حسابی همه ی زندگیم رو رنگی و شاد کرده بود، کشتم! بدون اینکه حتی برای اینکار نقشه ای کشیده باشم، کشتمش! اون هم با کمک یکی دیگه! اینکه چرا دارم اینجا درموردش می نویسم نه برای جلب توجه، بلکه به این دلیل هست که دوست دارم بدونین می شه توی یه لحظه همه ی زحمتایی که برای...
-
That shit
13 تیر 1396 13:44
خب هرکی جای من بود الان انقد آروم نیفتاده بود رو تخت. می خوام بگم امروز بدترین روز زندگیم بود. ولی از تیر 92 که اومدیم این خونه تا همین الان، امروز بدترین روز زندگیم بود. می خوام بگم که اونقد ضربه کاری بوده که حتی نمی تونم گریه کنم. حتی نمی تونم بهش فکر کنم. حتی نمی تونم... هیچی نمی تونم. فقط می تونم درموردش حرف نزنم....
-
.....
13 تیر 1396 09:58
خواب دیدم د.ا.عش. بالا سرم وایساده :/ ولی انقد خوابم میومد که نمی تونستم بیدار شم.الانم که دارم صبحونه می خورم خیلی خوابم میاد. می دونم پنج شنبه هم وضع همینه و تو کلاسام انقد خوابم میاد که به شت خوردن می افتم :(( چند روزیه که دلم برای سر کار نرفتن تنگ شده. البته دانش اموزامو خیلی دوست دارم ولی سر کار نرفتن رو بیشتر....
-
تغییر
13 تیر 1396 00:09
نکته ای که هست اینه که فامیلا اکثرا تو کار بچه های بقیه دخالت می کنن. مثلا همین مامان من، بارها شده که به شوخی به پسر خاله م گفته چرا ازدواج نمیکنی؟ یا وقتی پسر خاله م سنش کمتر بود مامانم درمورد درسش و یا کارش باهاش صحبت می کرد که خب این حرفا جز ناراحتی برای اون فرد شنونده، چیز دیگه ای نداره. من یه آدمی رو سراغ دارم...
-
درک کن دیگه عه!
12 تیر 1396 23:19
یکی از کارای خوبی که باید انجام بدیم درک کردنه. شما درک کن که من وقتی سوسک می بینم می میرم. منم درک می کنم وقتی دوست پسرتون تابلو خیانت میکنه شما نمی فهمین. شما درک کنین که من خیلی بچه ام، منم درک می کنم که شما باید چند ساعت جلو آینه بمونین تا از خودتون راضی بشین. یا شما درک کن موقع فیلم دیدن اگه زیر نویس باشه سرم گیج...
-
کادو بازی
12 تیر 1396 20:32
اول رفتم برا دانش آموزم کادو تولد خریدم آخه اونم برام خریده بود! زشت بود نخرم. البته کلا دوسش دارم. تحت هر شرایطی می خریدم. برا خودمم شن جادویی خریدم که با مامانم بازی کنم و برا مامانمم یه گل کوچیک که تو یه گلدون بنفشه خریدم بخاطر زحمتایی که برام کشید این روزا. کادوی دانش آموزمم یه کیف پول و عروسک پاتریک و لامپ ریسه...
-
مبهوت
12 تیر 1396 10:52
همین طور که ملاحظه میکنید، 31 جلسه ست که کلاس پیانو می رم و از این بابت بسیاااار خرسند میباشم. دیشب یه چیزایی پیش اومد که هنوز شبیه علامت تعجبم و درحالیکه بستنی می خوردم به این فکر می کردم که آیا چرا؟ بعدم رفتم جلو در تراس. آی حال میداد! یعنی حاضری صبح نشه! بعد دیگه الانم مبهوت. هی تمرین میکنیم هی میگیم ای بابا. می...
-
سوال
11 تیر 1396 23:40
آقا یکی به من بگه "ده دیقه" چند ساعته؟
-
ف.ا.ک
11 تیر 1396 22:46
یه تاکسی نگه داشت تا رفتم سوار شم حرکت کرد! بعد خب منم تازه فیلم whiplash رو دیدم می دونید که آدم جوگیری هستم. برا همین با middle finger رو به تاکسیه گفتم ف.ا.ک یو ! بعد یهو ترسیدم کسی دیده باشه! آخه تقریبا نزدیک آموزشگاست. ولی کسی ندیده بودا. چک کردم قشنگ.
-
نمی فهمم!
11 تیر 1396 12:42
حالم خوب بودا. رفتم شربت آلبالو خوردم یهو حالم بد شد. از همون موقع حالت گلاب به روتون دارم. سرمم گیج می ره. ولی با این حال تمرین کردم. هزار بار تمرین کردم و هزار بار دیگه هم تمرین می کنم. این روزا هی کانالای مختلفو می خونم. مثلا اونایی که روزمرگی هاشونو می نویسن. یکیشون دیشب نوشت 10 سال با یکی بوده و کلی عاشق هم بودن...
-
شاید باورتون نشه
11 تیر 1396 10:00
دیشب خیلی گرم بود رفتم جلو در تراس خوابیدم و یخ زدم. رعد و برق هم بود و همه جا روشن می شد برا چند ثانیه و دیگه این تبدیل به یه بازی شده بود. هر بار که برق می زد سرمو یه جوری میذاشتم که برق بهش بخوره و دوباره به کار بیفته :دی و نتیجه داد! کله م کار کرد! یهو گفتم اوا! ثنا! این که تو نیستی! این اصلا تو نیستی! تو کله ت...