خیلی زود فکرم می ره رو مردن. وقتی یه تار موی سفید می بینم فکر می کنم قراره بمیرم و بعدش غصه می خورم از اینکه کلی کار هست که دلم میخواد انجامشون بدم و اگه بمیرم دیگه نمی شه.
این روزا که این مشکل جسمی برام پیش اومده و دلمم نمی خواد درموردش بنویسم چون عصبانیم می کنه، به مرگ فکر می کنم. دلم نمیاد بمیرم.
قراره این تابستون برا اولین بار همش پیرهن بپوشم. اونم پیرهن آبی. قراره جمعه ها تو یه قسمتی از اتاقم که افتاب میاد چای بخورم. قراره داستان بنویسم نقاشی بکشم. می خوام ساز زدن یاد بگیرم. میخوام . . .
اصلا دلم نمیاد بمیرم
یه چیز دیگه که خیلی باعث می شه ناراحت باشم ترس از آندوسکوپیه. اگه دکتر بگه باید آندوسکوپی کنی می دونم که خیلی گریه می کنم. خیلی خیلی زیاد. لطفا نگه.
تازه اندوسکوپی برای تشخیص بیماریهای گوارشی قسمت خوبه ماجراست... قسمتهای وحشتناک تری هم داره... در ضمن اندوسکوپی اصلا و ابدا ترس نداره
اینجوری منو بیشتر ترسوندی
be strong teddy girl
نگن کلونوسکوپی
کاش میشد عین پیرهن ادمو پشت و رو کنن چک کنن بعد برگردونن بگن چیزی نیست برو .
امیدوارم حتی لازم نباشه قرص بت بده . نترس آدم به این راحتیا نمیمیره . همه کارایی که گفتی رو می کنی
عزیزم ایشاا... که چیز مهمی نیس:)
تو دختر قوی هستی ،شک ندارم
تو چقد شبیه منی

اره حتما داستان بنویس، خیلی خوب مینویسی