یه کتابی هست که تازه شروع کردم به اسم English Collocations in Use که به نظرم عالیه. یعنی با خوندن این کتاب، موقع حرف زدن و یا نوشتن یهو می بینید که چقد دایره ی لغاتتون گسترده شده و چقدر متنوع تر می تونین صحبت کنین.
توی گوگل هم بنویسید دانلود کتاب English Collocations in Use خیلی راحت می تونین دانلودش کنین.
من اگه پسر بودم و بعد از ازدواجم پدر خانمم خرج زندگیمو می داد خودمو می کشتم. سه بار هم می کشتم.
دیشب تا ساعت سه داشتم مصاحبه های ادل رو نگاه می کردم. خیلی چیزا ازش فهمیدم. از ادکلن مورد علاقه ش تااااا بچگیاش و اینا.
تازه اسم لهجه ش هم فهمیدم و کلییی سرچ کردم راجع بهش و هی جلوی آینه مثه ادل حرف می زنم :))))
همیشه از لهجه ی بریتیش بدم میومد ولی این دیگه خیییلییی باحاله :)) تو جنوب شرقی و شرق با این لهجه حرف می زنن. منظورم جنوب ایران نیستا :)) :|
فردا زنگ می زنم به دندون پزشک جدیدم و ازش یه وقت برای معاینه می گیرم. می گن کارش خیلی خوبه. و چون خانومه، از الان خوشحالم که می تونم روسریمو بردارم :)))
نمی دونم امروز کتاب می خونم یا نه. ولی فرانسه حتما.
مامان می خواد برام کدو هم درست کنه. ولی من هنوز ناهار نخوردم چون ساعت 12 صبحونه خوردم.
بنده مدتیست که بسیاااار خفن ورزش می کنم و چون دمبل( نه املاشو بلدم نه تلفظ) ندارم، دو تا بطری آب معدنی رو پر از آب می کنم و از اونا به عنوان دمبل استفاده می کنم =)))
اصلنم خنده نداره. با کمترین امکانات می ریم برا قهرمانی.
عذاب وجدان بدترین عذابیه که می شه داشت. اما آیا واقعا حس درستیه؟
اکثرا مامان و باباها برای تربیت کردن بچه شون از حس عذاب وجدان استفاده می کنن. یکیش مامان خود من که وقتی شیش ساله م بود و هنوزم انتظار داشتم تو خیابون بغلم کنن، مامان بهم می گفت انقد بغلت کردم کمرم درد گرفته. اینجوری منم دیگه نمی گفتم بغلم کن. اما همیشه یه حس بد ته دلم بود که من باعث کمر درد مامان شدم. که خیلی بعدا ازش پرسیدم واقعا کمرت درد می کرد؟ گفت نه.
یا مثلا باباها معمولا دستای خراشیده و سیاهشونو نشون می دن و می گن ما واسه شما زحمت می کشیم. که این ناخود آگاه حس عذاب وجدان رو به خانواده منتقل می کنه.
انواع تنبیه های دیگه هم هستن که این نتیجه رو می دن.
مورد بعدی می تونه زیر قول زدن باشه. درسته که خیلی مهمه هرکی سر قولش بمونه. اما اگر هم نموند به هر دلیلی، لازم نیست وقتی به خودش فکر می کنه حس بدی داشته باشه. ما باید اینو قبول کنیم که آدما عوض می شن. طرز فکرشون تغییر می کنه. شاید امروز که به یکی قول می دیم تا ابد باهات می مونم، واقعا اینو از ته دلمون می گیم. اما یه مدت دیگه، اون حس رو نداریم. دیگه لازم نیست خودمونو تباه کنیم و چون قول دادیم، پس بمونیم. و یا اگه ترکش کردیم، عذاب وجدان داشته باشیم. این زندگی ماست. خیانت هم ممکنه بکنیم، ولی خب دیگه کردیم. نمی شه که تا ابد هی غصه ی اینو بخوریم.
نمره ی بد گرفتن، عذاب وجدان درس نخوندن قبل از کنکور، عذاب وجدان "اونی نشدم که مامان می خواست" ، عذاب وجدان " هرچقدم زحمت بکشم باز زحمتای مامان و بابام جبران نشد" ، عذاب وجدان " خیلی واسم زحمت کشید ولی بهش خیانت کردم" ، عذاب وجدان " بازم شیرینی خوردم نکنه چاق شم" ، و. . . چیزی جز عذاب نیست. خودمونو از این فکرای محدود کننده رها کنیم. این فکرا فقط باعث می شه اون پایین بمونیم، وقتمونو هدر بدیم و لذت نبریم.
می دونم این نوشته رو اگه بخونین خیلیاتون ممکنه باهاش مخالف باشین. ولی عذاب وجدان نگیرین اگه با من مخالف بودین :)))
شما همینجور انرژی مثبتو داشته باشین تا من بیام یه پست بذارم درمورد عذاب وجدان.
سلام دوستای عزیز
از اونجایی که من دوست دارم هرچی یاد می گیرم به شما هم بگم این پست رو میذارم.
اگر دوست دارین که پیانو زدن رو یاد بگیرین یه نفر از هشت سال پیش، توی یوتوب خیلی عالی آموزش داده و فقط کافیه یه پیانو داشته باشین و ویدئوهای اونو تماشا کنین. اما این آدم فقط آموزش پیانو نداشته. بلکه کلا music theory رو یاد داده. که اگه برید تویplaylist می تونین تو قسمتlearning free music theory ببینید که توی 50قسمت چه چیزای خوبی یاد داده و چه آدم خوبیه که اینجوری هرچی می دونه رایگان در اختیار بقیه گذاشته.
پس اگه دوست دارین یه همچین چیزایی یاد بگیرین می تونین توی یوتوب کلمه ی Lypur رو سرچ کنین و با این آدم آشنا شین.
راستی زبان ویدئوها انگلیسیه.
تبریک عرض می نمایم. تعطیلاتم به مدت چهار روز شروع شده. یعنی از امروز تا جمعه. امیدوارم که شما هم از این روزا لذت کافی رو ببرید و انیمیشن BFGرو ببینید.
اقا ما 15مرداد رفتیم طرفای رامسر. اما توی کوه و دره و دشت و دمن. یه دره کنارمون بود که اصلا ته ش معلوم نبود. همه جا پر از درخت و سبزه و کوه و خونه های خیلی خوشگل بود. و فقط وجود زباله ها باعث تاسف بود. پامو تو هر رودخونه ای که می شد انداختم. بالای هر تخته سنگ و میزی که می شد رفتم. بستنی و یخ در بهشت و کیک و جوجه هم خوردم و حتی نوشابه هم...
با تور رفته بودیم برا همین خیلی بیشتر خوش گذشت. کلی همسفر باحال داشتیم و با آهنگای شمالی و بقیه آهنگای دیگه همخونی می کردیم و می رقصیدیم و دست می زدیم.
اونقد خوش گذشت که اصلا دلم برای خونه تنگ نشد :)))))
یه آبشار هم بود که وقت کنارش وایمیستادی آب می پاشید رو صورتت و خنک می شدی.
منظره های خیلی خوشگلی دیدیم و سعی کردیم با چشمامون قورتشون بدیم چوم خوشگلیشون توی عکس اصلا دیده نمی شد.
یکی از بهترین سفر های یک روزه ی من بود.
تازه کادو هم گرفتم. یه ادکلن خیلی خوشبو و خوش رنگ.
توی راه برگشت به این فکر می کردم که می شه با وجود مشغله ی زیاد هم سفر کرد هم کتاب خوند هم کلی کار جالب دیگه انجام داد. فقط باید بخوای.
بحث کاملا جدیه دوستان. یه دیقه تو چشای من نیگا کنین. مرسی.
قدر سلامتیتون رو بدونید. می بینی طرف هیچیش نیس، بعد مثلا پست میذاره: دلم گرفته. غروب جمعه چه غم انگیزه. و از این چرت و پرتا.
دوست عزیز! شما همین که سالمی و می تونی هر غذایی که دلت میخواد بخوری، یعنی هیچی نباید برات غم انگیز باشه.
بنده با 25سال سن، قد یک و شصت و خرده ای، وزن طرفای 50، چهره ی بسیار زیبا، صدای فوق العاده و بسیار با سواد و روشن فکر و یه عااااالمه صفت خوشگل دیگه( بابا جون! خب من تو وبلاگ درپیت خودمم نتونم خودمو تحویل بگیرم که باید برم بمیرم) .. بله داشتم می گفتم. بنده با خصوصیات بالا که عرض کردم، از محبوب ترین نوشیدنی خودم، یعنی شیرموز، منع شدم! هربار که شیرموز می خورم تا چند ساعت باید درد بسیااار زیادی رو در قفسه ی سینه، قلب، و گلو تحمل کنم! و اگه دراز بکشم و یا خم بشم مثلا یه چیزی از زمین بردارم یا بند کفشمو ببندم، دردش شدید تر می شه. در این حد که حتی نمی تونم بگم آخ!:| ( این دراز کشیدن و خم شدن بعد از خوردن هر غذایی همین نتیجه رو داره ها، نه فقط شیرموز)تازه آش و سوپ هم نمی تونم بخورم. پیتزا و نوشابه رو که نگو :((( این دو تا عزیزای دل هم نمی تونم بخورم. چند روز پیش خوردم و بعدش فقط درد...
اونوقت غروب جمعه ی شما غم انگیزه؟ اونوقت شکست عشقی می خورید؟ خجالتم نمی کشن!!! ایش!
رادیو بلاگیها هم سوژه مون کرد. بله بچه ها. رادیو بلاگیها توی خبر هاش اعلام کرد به من نگاه معنی دار می کنه تا دیگه کار یواشکی نکنم. خیلی جالب بود و کلی خندیدم. مرسی دوستان.
دوستان من یه کار یواشکی کردم. به هرکی که یه جوری بهش دسترسی داشتم گفتمگ فقط می مونه فرزانه و عادله. خودتون یه راه تماس بهم بدین اینجا دوستاس عزیزم.
وای خیلی بده که یه مرد خاله زنک باشه! خدا دور کنه! من خودم چند تا مرد خاله زنک از نزدیک دیدم. تماما زنونه! منظورم اینرنیست که اوا خواهرن. خاله زنکن. کارای زنونه می کنن. مثلا داستان درست می کنن. پشت سر اینو اون حرف می زنن. خبر چینی می کنن. وای خدا مرگم بده. مرد انقد خاله زنک؟؟؟
دارم گریه می کنم. اگه بگم برا چی شاید بهم بخندین. برا چرخ و فلک :(( یه دختره عکس چرخ و بلک گذاشته اینستا که امشب رفته بوده. یاد لاهیجان افتادم باز :(((((( من چرخ و فلک می خوام. از این گنده ها :((