-
گودبای
5 تیر 1395 11:55
A long time ago we discovered that nothing could stop us اینو با نعره تو حموم بخووووونی. وااای عااالیه
-
:/
5 تیر 1395 11:37
اینایی که تو شبکه های اجتماعی به شدت روی کلمه یsingle تاکید می کنن خیلی ضایعن. صبحتونم بخیر.
-
5
5 تیر 1395 01:31
زندگی کردن در زمان حال، یکی از لذتبخش ترین و در عین حال خطرناکترین کارای دنیاست. لذتبخشه چون هیچ نگرانی راجع به آینده یا گذشته تو سرت نیست. خطرناکه چون عملا هیچ کاری برای آیندت انجام نمی دی. با این حال چون آینده نا معلومه و هیچ کس نمی دونه تا کی زنده ست، من لذت بردن رو انتخاب می کنم. وقتی جلوی در تراس می خوابم و باد...
-
بیخود نباشید
4 تیر 1395 11:29
اینکه بعضیا می نویسن: اگه زیاد با طرف مهربون باشی و همش باهاش باشی میذاره میره و بعد اونی که رفته رو محکوم می کنن، اصلا موافق نیستم! ببینید یکی که 24ساعته باشه، نه کار خاصی داشته باشه که انجام بده نه برنامه ای توی روزش داشته باشه واقعا برای طرف مقابل خسته کنندست. کسی که همش داره بهت پی ام می ده کاملا مشخصه که بیکاره....
-
من خوشبختم
3 تیر 1395 23:40
بعد از دو ساعت حرف زدن با مامان جهت راضی کردنش به دست کشیدن از من، می گه: تو خیلی کتاب خوندی مغزت گنده شده زیاد می فهمی. همیشه وقتی یه خواستگار میاد ما تا یه مدت تو خونه برنامه داریم. چون من ندیده گفتم نه. و مامان میگه اول ببین بعد بگو اره یا نه. و خب بهش می گم اخه کسی حاضره یه خواستگارو ببینه که حاضره ازدواج کنه. من...
-
ثنا به کاراش می رسه
1 تیر 1395 21:11
دوستام معمولا وقتی می بینن زیاد کتاب می خونم بهم میگن تو چقد بیکاری! اما همکارام بهم می گن اخه چه جوری وقت می کنی به همه کارات برسی؟ اینجا کاملا مشخص می شه همکارام می دونن بیکار نیستم. . دیروز ازم پرسیدن چطور هم نقاشی می کنی هم کتاب می خونی و هم . . .؟ راستش به نظر خودم اصلا هم به همه کارام نمی رسم. مثلا فقط جمعه ها...
-
بستنی
1 تیر 1395 10:59
دیروز بعد کلاس با سه تا از همکار جونا رفتیم خونه یکی از همکارا چون مامان بزرگش فوت کرده بود و منم تاحالا تو زندگیم به کسی نگفتم تسلیت می گم. همکار جون گفت خب نگو "تسلیت" بگو "تسیت" می گم. اینجوری کسی نمی فهمه که تسلیت نگفتی :)))))) ولی اونم نتونستم. فقط باهاش دست دادم و لبخند زدم. بعد از اونجا یکی...
-
ثنای مهربون
31 خرداد 1395 11:38
من الان می خواستم یه چیزی بنویسم ولی چون عواقب بد به همراه خواهد داشت نمی نویسم. اصن مهمم نیست ولش کن. هوای اینجا گاهی انقد شرجیه که حتی نمی تونی از گوشیت استفاده کنی. باورتون می شه؟! هوای شرجی یعنی یه هوایی که چیزی خشک نمی شه. مثلا وقتی از حموم میاید خشک نمی شید یا وقتی عرق می کنید خشک نمی شید. بعد فکر کنید یهو...
-
آفرین
29 خرداد 1395 12:20
یه شب نتم قطع شده بود، تا ساعت دو رقصیدم :/ . دیشب برا مامان یه سری از پستای وبلاگمو خوندم انقدددد خندیدیییییم . مامان وقتی از بیرون میاد و می خواد میزان گرمای هوا رو توصیف کنه می گه هرکی بره بیرون خره. این یعنی هوا خیلی گرمه . یکی از همکارا( همون که خیلی از ما بزرگتره) همیشه میگه تو کلاس پسرا نمی ذارم جیکشون دربیاد....
-
انگلیسی
28 خرداد 1395 18:41
من و همکار جون تصمیم گرفتیم که سطح زبان خودمونو ببریم بالا اما نمی دونستیم چیکار کنیم. همکار جون گفت بیا اول 504 دوره کنیم. که خودش الان داره اینکارو میکنه. منم گفتم در کنارش کتابcommon mistakes هم بخونیم. ولی من اصلا دوست ندارم به 504دست بزنم. نمی دونم چرا. چندشم میشه ازش. از جلدش از اسمش. اه اه. بعد همکار جون...
-
دستمال کاغذی
28 خرداد 1395 10:35
شما هرچقدر هم دستمال کاغذی خوبی باشید، در آخر دور انداخته می شید. چون دستمال کاغذی هستید. این جمله ی زیبارو همین الان با صورت نشسته، موهای هپلی، و قبل از صبحونه گفتم. جمعه ست! روز مورد علاقه ی من! خدافظ
-
ثنای دل رحم
27 خرداد 1395 14:10
امروز صبح دو تا کلاس داشتم و ساعت 1.30رسیدم خونه. خیلی خوابم میاد. تیچر بودن خیلی کار سختیه چون حتی وقتی خسته و خوابالویی یا گرسنه ای باید یه سری از بچه هایی رو که ذاتا لوس هستن تحمل کنی. لبخند بزنی. و جوری رفتار کنی که انگار اصلا متوجه نشدی اونا چقد لوسن. یه کتاب خونده بودم که توش دو تا پسر یه سری بمب و تفنگ میسازن و...
-
پیچ گوشتی
26 خرداد 1395 13:28
وقتی خیلی کوچیک بودم، تا توی خونه تنها می شدم، پیچ گوشتی های بابامو بر میداشتم و یه وسیله ی برقی رو باز می کردم و بعدش می بستم. تقریبا همه ی وسایل برقی خونه رو باز کرده بودم. مامان هنوزم نمی دونه :))
-
نمی دونم
26 خرداد 1395 10:30
دیشب یه خواب بد و اعصاب خرد کن دیدم. . . مامان بهم میگه تو آدم مغرور و حال بهم زنی هستی ولی دوستت دارم. . . دانش آموزم وقتی میخواد نشونی منو به اون یکی تیچرش بده می گه: همونی که صداش نرمه. چشماش خوشگله. ماتیک می زنه. . . تو راه خونه خوراکی می خرم. . . مشکل فراموشیم یه ذره بهتر شده. . . دیگه از خط بدم نمی ترسم و راحت...
-
I'm me
24 خرداد 1395 13:36
ما خوش هیکلا وقتی ورزش می کنیم، اصن هدفمون این نیست که لاغر شیم. فقط به این فکر می کنیم که سیکس پک داشته باشیم یا همون دو تا خط کافیه. آره... بعد دیشب، شب بسیار بزرگی بود. بگو چرا؟ چون بزرگ شدم. یه وقت فکر نکنین منظورم ظاهرمه ها. نخیر. هنوز baby faceهستم. خیالتون راحت. از یه لحاظ دیگه شب بزرگی بود. شبای زیادی تو زندگی...
-
And they call me Mohandes
23 خرداد 1395 11:47
دلایلی که معمولا آدما یاد من می افتن: هنگ کردن تلگرام قطع شدن اینترنت ساختن آیدی جدید در اینستاگرام انیمیشن کوالا شیرموز کتاب بالا نیومدن ویندوز پیام به روز رسانی گوشی اپدیت کردن واتساپ انگلیسی طریقه ی اسکرین شات گرفتن بورس چگونه کسی را در تلگرام بلاک کنیم؟ اگر به کسی در تلگرام پیام بدهیم شماره ی ما را می بیند یا نه؟...
-
و باز هم خواستگار
22 خرداد 1395 21:28
هرچقدر پولدار. هرچقدر معروف. هرچقدر خوشتیپ و محترم. . . نه! نه نه! جواب من منفیه. ن می خوام تمام
-
انگلیسی
21 خرداد 1395 12:32
خب دوستان من باید کامل بهتون توضیح بدم که کانالمون چحوریه تا حتما عضو شید. البته عضو شدن کسی به نفع من نیست اما اگه یادتون باشه من همیشه دلم میخواست دوستای وبلاگیم هرچی که من بلد هستم رو بلد باشن. برا همین می گم عضو شین. یادتونه قبلا پادکست می ذاشتم تو وبلاگم؟ پادکست یه قسمت کوتاه از یه مکالمه می تونه باشه همراه با...
-
کانال
19 خرداد 1395 13:09
امروز یه عرضه اولیه داشتیم که به همه ی کدهایی که دستم بود رسید. حدود چهار صد تومن هم پول می خواست همش. از صبح سعی کردم کتاب دزیره رو تموم کنم دیگه راحت شم. هنوز صد و خرده ای صفحه مونده. کتابخونمم که باید هفته ای دو بار مرتب کنم. دیروز همه ترم های آموزشگاه تموم شد و با ک.ا.ر.ن اینا عکس گرفتم. حالا بماند که چقدر داد و...
-
قر و قاتی
18 خرداد 1395 10:49
دیروز یه سهمی رو فروختم و یه سهم دیگه خریدم ولی هنوز فروش نرفته. خیلیا ازم راجع به بورس می پرسن و من بارها راهنمایی کردم ولی بازم. . . برای همین دوباره می گم: بورس به عنوان شغل دوم و یا یه سرگرمی خوبه(این نظر منه. خیلیا هدفشون اینه که تنها شغلشون بورس باشه). من بورس رو تو همین نت یاد گرفتم. هر سوالی پیش اومد توی گوگل...
-
خوش گذرونی
15 خرداد 1395 21:59
سلااااام. ما تازه از سفر یه روزه اومدیم. با مامان عزیز تر از جان و خاله ی مهربان و همکارای دوست داشتنی رفته بودیم دشت شقایق. بعدش هم ساحل گ.ی.س.وم. البته با تور رفته بودیم. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. همسفرهامون خیلی اهل رقص و شادی بودن و اینکه همه تو ماشین خانوم بودن هم حس خیلی راحتی بهمون می داد. تاحالا تو عمرم همچین...
-
But Who Cares ?
14 خرداد 1395 22:16
گفته بودم که چقدر معروفم. یادتونه؟ به هر حال از 14 سالگی می نویسم و خوب هم می نویسم و برام خیلی عادی بود که کسی اینجارو پیدا کنه. برای همین هم گوشه وبلاگم نوشتم اگر اشنایی اینجارو پیدا کرد با خیال راحت بخونه. چون حیفم میاد کسی از نوشته های من غافل بشه. به هر حال من تو هر نوشته ای سعی می کنم فکر جدیدی رو تو سر خواننده...
-
مردن
13 خرداد 1395 23:52
نمی گم تاحالا نخواستم بمیرم، ولی شدیدا میل به زندگی دارم. منظورم اینه که درسته تاحالا تو موقعیتی بودم که بخوام بمیرم، اما میل به زندگی در من بسیار زیاده. و حتی بخاطر چیزای کوچیک حاضرم نمیرم. مثل پوشیدن پیراهن آبی، بستنی، کوکو سبزی با ماست، و خیلی چیزای دیگه. . . و حالا فکر کنید یکی از دوستای خیلی قدیمی من دقیقا برعکس...
-
دریل حسود
13 خرداد 1395 00:21
خانم دریل که قرار بود پزشکی بخونه یهو منصرف شد و گفت نهههه خیلی سخته بیخیال. بعد مادر شوهرش که فهمید اومد بالا گفت زنیکه خجالت نمی کشی دیگه سر کار نمی ری و پولای پسر منم اینجوری هدر دادی؟ خانم دریل هم چون خیلی ریلکسه فقط نگاش کرد و بعد هم احتمالا رفت رنگ ناخنشو عوض کرد و میوه خورد. سپس چند روز بعد رفت دنبال کار اما هر...
-
zootopia
10 خرداد 1395 11:53
یه سری از انیمیشنا خیلی خوبه و برای اینکه کسیو راضی کنم که حتما دانلود کنه ببینه بهش می گم "این انیمیشینو اگه وقتی تموم شد دوباره از اول ندیدی بیا تف کن تو صورت من" یعنی با این حرف طرف دیگه شک نمی کنه و سریع می ره دانلود می کنه. ولی واقعا انیمیشنای خوبو می گما. حالا یه انیمیشن هست که اگه ندیدین باید دانلود...
-
آشغال نریزید
2 خرداد 1395 21:29
من از اینکه آدما تو خیابون آشغال بریزن متنفرم. یعنی واقعا ناراحت می شم. برا همین تصمیم گرفته بودم که از این به بعد اگه دیدم کسی آشغال ریخت، اول به قیافه ش نگاه کنم و اگه بهش نمیومد که اهل دعوا باشه بهش بگم که آشغالو برداره :)) امروز با مامان و خاله م بیرون بودم که دیدم یه پسره (شاید دو سه سالی از من کوچیکتر) پوست پفک...
-
شیشه
2 خرداد 1395 11:06
دیروز مینا ساعت 8.30اومد جلو آموزشگاه دنبالم. بوسم کرد و بعدش گفت بریم شیرموز بخوریم ولی چون می ترسیدم که بعد از شیرموز حالم بد شه گفتم آیس پک بخوریم. مینا گفت بمیری ایشالا باشه آیس پک بخوریم. ولی موقع آیس پک خوردن یهو یادم اومد که تو آیس پکم موزه و ممکنه حالم بد شه. بعدش رفتیم بلوار و م/و/ج شکن و اینا. تند تند راه می...
-
[ بدون عنوان ]
30 اردیبهشت 1395 13:07
روشش اینه که تورو از جایی که هستی متنفر کنه. حتی از خودش. بعد برای اینکه نبینیش از اونجا بری. و خودش صاحب همه چی بشه. همچین آدمی پست ترین موجود روی زمینه. یه سری چیزا خوب پیش می ره یه سری چیزا نه. من از آزمون می ترسم. هنوز نتونستم تاثیر گوشی و اینترنتو رو زندگیم کنترل کنم. کاش بیشتر وقت داشتم. خیلی خیلی بیشتر. فقط...
-
خنگ
28 اردیبهشت 1395 01:06
یه سری ادما هم هستن که خیلی بیشعورن. چرا؟ چون شبا یادشون میره قرصشونو بخورن و بعد بازم باید دردو تحمل کنن. انگار نه انگار که رفتن دکتر. بیشعورا.
-
اعصاب
27 اردیبهشت 1395 19:32
اعصابم خرده ولی نمی دونم چرا. اصلا حوصله ندارم. دلم میخواد .. نه ولش کن. کلا اعصابم خرده. فکر کنم باید کتاب گرامرو بیارم یا شایدم یه کتاب دیگه. حوصله ندارم ورقه تصحیح کنم. وقتی دوسال پیش اومده بودم این اموزشگاه، مدیر و همینطور کارشناس گفتن که همیشه تکالیف رو اخر کلاس و فارسی بگید و حتی برای کوچولوها رو تخته بنویسید....