خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

بداخلاق

دلم برای دانش آموزام می سوخت که باید امروز من بد اخلاق رو تحمل می کردن. خندوندن من امروز سخت تر از هر روز دیگه ای بود. کلاس دوم هم که اون دخترا بودن و افتضاح شد! اصلا راضی نبودم از خودم. اما کلاس پسرا یه کم فقط یه کممممم خندیدم. وقتی هم مدیر محترم بهم گفت من کارتو قبول دارم یه کم خوشحال شدم. فقط یه کم!

امیدوارم فردا خوش اخلاق باشم.

دار فانی

پاکش کردم. می خواستم یه چیزی راجع به مرگ عموی دختر خاله م بنویسم. ولی اونقدر بیرحمانه نوشتم که از خودم بدم اومد و پاکش کردم.

خدافظ

My Students

قرار بود شنبه ها و چهارشنبه ها رو به خاطر کلاس پسرای گنده دوست نداشته باشم اما بر عکس شده. به خاطر کلاس قبلیشون یعنی دخترادوست ندارم. یه جورین. با من خوب رفتار می کنن و بعضیاشونم خوب درس می خونن. اما یکیشون کلا دوست داره ادای ادمای بی اعصاب رو دربیاره و یکیشون هم فقط در حال قلب کشیدن توی دفترشه. دو نفرشون خیلی ساکتن. یکیشون فکر می کنه خیلی حالیشه ولی نیست. یکیشون منو گوگل ترنسلیت می بینه و هی کلمه می پرسه. یکی از همین روزا به جای کلمه مورد نظر، بهش فحش می دم...

اما کلاس پسرا... نصف کلاس هنرمندن. همشون درس خونن. اسپیکینگشون عالیه.یکیشون هم کلا بادیگارد منه :)) وقتی یه کار اضافه بهشون می دم، مثلا رایتینگ.. تا غر می زنن بلند می شه می گه when teacher says write, we should write این جمله رو با صدای بلند می گه و دستاشم تکون می ده. یکیشون خیلی چاقه. بعد بغل دستیش هر نیم ساعت یه بار با تعجب به شکم این تپله اشاره می کنه می گه teacheeeeeer he has a baby  منظورش اینه که حامله ست. وقتی کلاس تموم می شه چون تو کلاس بغلی هم همشون پسرن، اونی که بادیگارد منه نزدیک من راه می ره و به بقیه می گه برید اونور رعایت کنید اقا برو اونور و تا کاملا مطمئن نشه که من از خیابون رد شدم نمی ره خونه. هیچ منظوری نداره ها. کاملا مردونه این کارو انجام می ده

کلا خیلی خوش می گذره. کلاس قبلیش رو به خاطر اینا می تونم تحمل کنم. 

تحلیل آواز های بانو هایده توسط دکتر خانومیان

مثلا شما عاشق یکی هستین و هر بلایی سرتون میاره و هی بی محلی می کنه، شما همچناااان عاشقید. این شما و این هم بانو هایده 


حالا می گن همه راست می گن همه

یعنی دیگه همه فهمیدن چقد بدبختین(ولی در کل دهن بین بودن کار خوبی نیست)

در به درم کردی تو کردی

دیگه از عشق زیاد از خونه زدین بیرون. . . هی اینور اونور تو این سرما

دیوونه و شوریده سرم کردی تو کردی

خب کسی که تو این سرما بره بیرون و ادای عاشقارو دربیاره دیوونه ست دیگه! بشین تو خونه عاشق باش!

آتیشم زدی آتیشم زدی خاکسترم کردی تو کردی

اینجا اون آدم عاشق می گه که درسته من تو سرما رفتم بیرون ولی سردم نیست. عشق این مَرده (یعنی همونی که دوسش داره) اتیشم زده و این صوبتا

شاخه گل بی برگ و برم کردی تو کردی

واضحه دیگه. همه رو که من نباید لقمه کنم بذارم دهنتون.

مثل تو تو زندگیم دیدم والا نه والا

از هر لحاظ منظورشه ها. یعنی ادم به این خوشتیپی ندیدم هیچ! انقد بی فکر هم ندیدم!

یا از کسی هرگز شنیدم والا نه والا

یعنی دوستام هرچقد از دوس پسراشون بد می گفتن باز به پای تو نمی رسن بس که تو بدی

از همه واسش دل بریدم والا نه والا

یعنی همه رو زده بلاک کرده که فقط با این باشه

هی ناز کشیدم و ناز خریدم والا نه والا

اصن اسم دخترا بد در رفته که ناز می کنن. مردا بدترن. باور کن

.

.

.

بقیه ش هم پُر واضحه. منم دیگه خسته شدم از بس چرت و پرت نوشتم. امیدوارم دوس پسر بانو هایده ناراحت نشه که این همه ازش بد نوشتم. ولی خب تقصیر خودشه. این چه اخلاقیه؟؟ درست کن خودتو!

هیچوقت با شعرای هایده کسی رو انقد تحقیر نکرده بودم 

مخاطب این پست هم دوس پسر همون دانش اموز دیروزیه ست

حال بهم زن

یه پسره طرفای خونمون تازه مغازه باز کرده یه چیزایی تو مایه های خط و نقاشی و اینا انجام می ده و می فروشه و چون من هر روز از اونجا رد می شم، ساعت اومدن منو می دونه. قبلا فقط دم در وایمیستاد. همیشه هم منو تو حالتای مسخره می بینه. یا چتر دستمه و نزدیکه باد منو ببره یا کلی وسیله دستمه و کل راهو مواظبم نه خودم بیفتم نه چیزایی که دستمه.حالا این مرتیکه چند روز پیش بهم گفت سلام!  منم فکر کردم لابد با گوشیش صحبت می کنه. بیخیال رد شدم. دیشب بهم گفت خیلی خوشگل و نازی!!!!

اوق!

اولا که اومدم خونه صورتمو با صابووون محکممم شستم.

بعدشم دیگه هرگزززز از جلوی مغازه مسخرش رد نمی شم.

چندش!

ثنا مشاور خانواده

امروز دانش آموزم اومده بود خونمون. ازم پرسید مامانت نیست؟ گفتم نه. بغلم کرد و زد زیر گریه! گفت امروز درس نخونیم میخوام باهات حرف بزنم.

گفت قراره یه خواستگار براش بیاد ولی این دو هفته ست که با یکی دیگه دوست شده و اونو دوست داره. خب من اول سعی کردم گریه ش رو بند بیارم. اینکارو خیلی خوب بلدم. طوریکه قهقهه می زد! بعدش با تعریفایی که از دوست پسر جدیدش گفت، بدون اینکه لحنم مثه نصیحت باشه بهش گفتم که پسر خوبی نیست و دلیل قانع کننده هم آوردم!

بعد گفتم منم مثه تو بودم. بدون اینکه طرف رو ببینم می گفتم نهههه! بعد خاله م گفت ثنا بخاطر مامانش ازدواج نمی کنه چون مامانش تنهاست! و اینجوری دل مامان منو شکوند! در صورتیکه من دلیل دیگه ای برای ازدواج نکردنم داشتم!برا همین تصمیم گرفتم که از این به بعد با دلیل بگم نههههه. یعنی طرف رو ببینم و بعد روش ایراد بذارم. مثلا یکی از ایرادام این بود که طرف کتاب نمی خونه. یا حتی یه بار خیلی منطقی به مامانم گفتم من نمی تونم این آدمو بوس کنم در آینده. چندشم میشه! حالا درسته که مامانم گفت خیلی بی ادبی ولی من حقیقتو گفتم..

خلاصه که قول داده عاقلانه رفتار کنه. عین تیچرش 

دکتر ثنا خانومیان

من وقتی کوچیک بودم فکر می کردم مثلا قرص سر درد برای این هست که آدما سر درد بگیرن و یا قرص سرماخوردگی برای اینه که سرما بخورن! خیلی ناراحت می شدم وقتی مامانم بهم قرص سرماخوردگی می داد، چون فکر می کردم اون باعث شده که مریض شم.

وقتی فهمیدم قضیه کاملا برعکسه بهش گفتم پس باید بگید قرص ضد سرما خوردگی !

از همون بچگی به نکات ریز توجه می کردم.

طراحی

دیروز قرار بود برم کلاس یوگا. ولی چون شب قبلش یه خبر خیلی بد بهم رسیده بود، خیلی دیر خوابم برد و صبحم با اینکه به موقع بیدار شدم ولی اصلا دوست نداشتم جایی برم. 

امروز رفتم کلاس طراحی. سیاه قلم نه! طراحی. طراحی واقعی!  توی راه برای خودم خط کش کیتی خریدم تا شاید حالم بهتر بشه. اولین طراحی رو سریع کشیدم و استاد گفت که خیلی خوب نسبت ها رو تشخیص می دم و خوب می فهمم. بعد یه کم تمرین سایه و این چیزا تا کلاس تموم شد.

هم این استاد هم اون قبلیه از اینکه موقع طراحی دست راستم زیر چونمه و خیلی ریلکس کارمو انجام میدم شاکی میشن. خب دست خودم نیست!

.

.

همین دیگه نمیخوام چیزی بگم

Because they are happy

پسرای این ترم که نوجوان هستن همشون بلدن ساز بزنن. گیتار، سنتور، تنبک، پیانو و ..
وقتی میخوان شیطونی کنن، یکیشون آهنگ happy رو می خونه و بقیه همراهیش می کنن. یکی پاشو رو زمین می کوبه یکی بشکن می زنه یکی رو میز میزنه و یکی هم میگه هپیییی :)) انقد هماهنگن اصلا دلم نمیاد دعواشون کنم و بگم ساکت باشن.

کییییل میییی

امروز قسمت اول از فصل دوم بیگ بنگ تئوری رو دیدم. یه شخصیت توی این سریال هست که من عاشقشم! و الان تو اینستا پیداش کردم و دوس دختر زشتش رو دیدم!! آخه چرا اون؟؟؟ چرا؟؟؟؟ تو به این خوشگلی، خوشتیپی، جیگری!!! چرا با اون؟؟

لعنت به این زندگی!

مینا

مینا اومده پیشم. حدود یک سال بود که همو ندیده بودیم. هردو بزرگ شدیم و از هر نظر تغییر کردیم. مینا گفت حتی از دفعه قبل که من وزن اضافه کرده بودم هم چاق تر به نظر می رسم و من خوشحال شدم که دیگه لاغر مردنی نیستم البته به نظرم بازم باید وزنم بیشتر بشه! بهش گفتم که از شنبه می رم کلاس یوگا! راجع به همه چیز حرف زدیم. 

اون جورابمو پوشیده بودم که خیلی دوسش دارم. پیرهنمم آبی بود چون مامان میگه آبی بهم میاد. ولی خودم فکر می کنم همه رنگا بهم میاد!

.

.

.

یه حسی دارم. نمی تونم بگم خوبه یا بد. حسش عجیبه. دیشب، شب خیلی سختی بود! به زور خوابم برد! همش گریه م می گرفت. فکر کنم گریه هم کردم. تو خواب و بیداری بودم. شانس آوردم خوابم برد!


یه دهن بخون

آخر کلاس نوجوان(پسرا) یکی گفت تیچر میشه یه کم فارسی حرف بزنی ببینیم صداتون موقع فارسی حرف زدن چطوریه؟ من فارسی گفتم: چی بگم؟ 

گفت وااااای خیلی خوب بود. بازم بگید:))))))

خوشبختانه زنگ خورده بود و من اومدم بیرون!

عنوان

امروز یه دختره تو اینستا بهم پیام داد و پرسید من اموزشگاه نقاشی دارم یا نه. بعد عکس یکی از نقاشیامو فرستاد(یکی از همون قر و قاطیا) و گفت منظورش اوناست. خب نمی دونم اسگلم کرد یا واقعا می خواست بگه من نقاشیم خوبه ولی همین باعث شد انرژی بگیرم و یه قسمت از اتاقمو مرتب کنم. تازه بهش گفتم اونا که نیاز به اموزش نداره باید از دل و رودت دربیاری. که بعدش دیگه جوابمو نداد 

یکی از همکارا دیروز داشت می گفت که قبلنا یکی از همکارایی که الان اونجا نیست یه وبلاگی داشته که این پیداش کرده. بعد من سریع به این فکر کردم که امکانش هست وبلاگ منم پیدا بشه. خب پیشاپیش به همکاران عزیز باید بگم که اگه اینجارو پیدا کردین بدونید که دوستتون دارم و اگر پشت سرتون حرف زدم ناراحت نشید. بهتر از اینه که برم با بقیه همکارا پشت سرتون حرف بزنم! والاااا ولی نزدم شاید اون اوایل یه سریا باعث رنجشم شدن. مثلا یکی دو نفر ولی من همتونو دوست دارم. باشه؟ افرین.

از دیروز این سوال برام پیش اومده که پسرا ناراحت نمی شن که نمی تونن لاک بزنن؟؟؟

از ثنا به دخترک

دخترک

دوست قدیمی من

اون چیزی که می خواستی بدی رو یادت رفت تو کامنت بدی

:/

خوب

اولین باری بود که نمی دونستم باید چیکار کنم! از صبح  فقط فرانسه خوندم و یه نقاشی مسخره کشیدم. عرضه اولیه امروز به هیچکدوم از کدا نرسید. دنبال یه کتابم میگردم که نمی دونم کجا گذاشتمش. به نجاز زنگ زدیم گفت ده دوازده روز دیگه کتابخونم آمادست.

امروز دلم یه چیزی می خواد اما دقیقا نمی دونم چی!؟