خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

منه عجیب انگیز

بعضی از شبا(الان شاید بگین "اکثرا") دلم می خواد خیلی حرف بزنم. اینجور موقع ها دردم اینه که میخوام فکری که توی سرم هست رو ساکت کنم و به همین دلیل هی حرف میزنم تا اون فکره بزرگتر نشه و یه جورایی حواسمو پرت کنم. حرفایی که اینجور موقع ها می زنم معمولا پراکندست. از رنگ چشم طرف تا فلان ماجرا تو فلان روز. تند تند پی ام می دم یا حرف می زنم تا فقط از اون فکر مزاحم دور شم. همیشه هم آدمی که طعمه ی(!!) اون لحظه ی من شده که اکثرا هم همون یه نفره، تو دلش ازم می پرسه: are you high or something????
من بیشتر اوقات می فهمم دارم زیاده روی می کنم و بنابراین سریع حرفامو قطع می کنم تا اون آدم به کاراش برسه و شاید بگین پس تکلیف اون فکر بزرگ آزار دهنده که مثه بمب  ساعتی عمل می کنه چی می شه؟! هیچی دیگه! می ترکه! گاهی هم نه.