خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

تغییر

نکته ای که هست اینه که فامیلا اکثرا تو کار بچه های بقیه دخالت می کنن. مثلا همین مامان من، بارها شده که به شوخی به پسر خاله م گفته چرا ازدواج نمیکنی؟ یا وقتی پسر خاله م سنش کمتر بود مامانم درمورد درسش و یا کارش باهاش صحبت می کرد که خب این حرفا جز ناراحتی برای اون فرد شنونده، چیز دیگه ای نداره. من یه آدمی رو سراغ دارم که فامیلا اومدن خونه ش و بهش گیر دادن که چرا سگ خریدی؟ و انقد هی گفتن تا بین این آدم و مامان و باباش دعوا شد!  یا اصن همین خاله ی من. از وقتی دندون عقلمو کشیدم تقریبا هر روز بهم پیام داده و گفته دکتری که پیشش رفتی هیچی حالیش نیست و اگه حالیش بود دندونتو نمی کشید و خیلی بد جراحی کرده و متخصص ها دندون عقل رو نمی کشن تا صورت دچار فرو رفتگی(!!) نشه و...
حالا من هی می گم عزیزم من خودم به دکترم گفتم دندون عقلمو بکشه می خوام سه تای دیگه ش رو هم بکشم. اصلا بعد از جراحی با دندونم هیچ مشکلی نداشتم و فقط آمپول و قرص حالمو بد کرد اصلا به خرجش نمی ره. یعنی می خوام بگم اقوام حتی به دندون عقل شما هم گیر می دن دیگه ازدواج که جای خود داره. یا یه بار تو 22 سالگیم( ای جانم.من 22 سالم بود. و واقعا از تک تک لحظه هاش استفاده کردم و  ناراحت نیسم که گذشته. اصلا افسوس نمی خورم) گفتم می خوام برم تهران درس بخونم. بعد همه ی فامیلا دورم جمع شدن گفتن نه! مامانت ناراحت میشه نگرانته نرو! بعد منم فکر کردم واقعا مامانم بهشون گفته به من بگن نرو و حسابی از دستش ناراحت شدم در صورتیکه اصلا مامانم این حرفو نزده بود.
یادتون باشه که اقوام معمولا از روی خیر خواهی گاهی از طرف مامان یا باباتون حرفی می زنن. اما شما نباید بخاطر این با خونواده دعوا کنین چون روح مامان و باباتون هم خبر نداره.
همین چند روز پیش اون یکی خاله م جلو مامانم بهم گفت خانومیان جون، مامانت همش می گه دخترم خیلی خوشگله پس چرا ازدواج نمی کنه؟ تا مامانم اومد بگه من کی این حرفو زدم؟؟ من با شوخی به خاله م گفتم می دونم این حرف مامانم نیست ولی خیلی با مزه بود و کلی خندیدم. بعدش دوباره مامانم به خالم گفت آخه چرا از طرف من حرفی می زنی؟ منم سریع گفتم خب من دیگه می دونم اینا حرفای تو نیست عزیز دلم. و رو به خاله گفتم می دونم از رو نگرانی و خیرخواهی بجای مامان این حرفارو می زنی مرسی که به فکرمی. خاله م هم با خنده اعتراف کرد که آره من همیشه این کارو می کنم=))
در مورد مامانم هم بگم که یادتونه چقد اصرار داشت که من ازدواج کنم؟ جدیدا وقتی از سر کار میام خونه بوسم می کنه می گه هرگز ازدواج نکن! نمیذارم هیچکس تورو از من بگیره! :|
بچه م وابسته شد رفت! :دی
حالا کاری که من در تلاشم انجام بدم اینه که تغییر رو از مامان خودم شروع کنم. یعنی هرموقع تا یکیو می بینه میپرسه دخترتون ازدواج کرده؟ یا به یکی میگه ازدواج کن دیگه. من بعدش که میایم خونه با آرامش میگم اصلا خوب نیست که آدم از این سوالا بپرسه. طرف مقابل دلش می شکنه. زندگی خودشه. خودش باید تصمیم بگیره می خواد چیکار کنه. خلاصه که اگه بخواین فامیلاتونو متحول کنین، موفق نمی شین. چون باعث کدورت می شه. می تونین از مامان و  بابای خودتون شروع کنید. البته با آرامش و لحن طنز آمیز و این صحبتا.
خدافظ

نظرات 1 + ارسال نظر
ثنا 13 تیر 1396 ساعت 00:22 http://mashang-malang.blogsky.com/

افرین.مشکل ریشه ایه جانم !
وقتی بحث کم میاد رو میکنن به این سوالا ...
مردم یادشون میره میتونن راجب هنر ، موسیقی ،کتاب و تفریح و خیلی چیزای دیه صحبت کنن

بله ثنا جانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد