اینکه بخشی از کار پایان نامه کسی رو انجام بدم(فرقی نمی کنه کدوم قسمتش باشه، ترجمه، تایپ...هرچی) حس خوبی بهم می ده. چون حس می کنم بعد از پایان نامه، دانشجو یه نفس راحت می کشه. می خوام تو اون نفس راحت شریک باشم!
امروز توی تاکسی همونطور که داشتم یخ در بهشت اخته ای می خوردم (یکی دو ساعت پیشش هم آب آلبالوی گُندههه خوردم)و روزنامه دنیای اقتصاد هم روی پام بود. راننده روزنامه رو برداشت یه نگاهی بهش انداخت و گفت خودت می خونی؟ گفتم آره. گفت آفرین...
و بعد فهمیدم کلی از اقتصاد سرش می شه و کلییی هم پولداره. واقعا خوشم اومد از شخصیتش. خوش به حال بچه هاش.
راستی آموزشگاه چون یه خونه قدیمیه، توش پر از سوسکه و منی که حتی از سوسک مُرده هم می ترسم دیگه اصلا نمی رم دستشویی! و این کارو خیلی سخت می کنه برام