خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

بی مغز

امروز خیلی سعی کردم که مرتب و خوشگل باشم و با حوصله به تمرین طراحی بپردازم و بعد فرانسه بخونم مرتب نبودم اما خوشگل چرا. و طراحی تمرین کردم که اصلا توش موفق نیستم ولی فرانسه و حتی ترکی خوب پیش می ره. چون من فقط تو یادگیری زبان استعداد دارم و نه هیچ چیز دیگه ای. بعد بدون اینکه بفهمم خوابم برد. مامان هم لامپو خاموش کرد که فضا رو کاملا برای خواب این حقیر فراهم کنه  ولی بعد از یک ساعت خوشبختانه بیدار شدم و باز فرانسه خوندم. خواستم کتاب بخونم که دیگه مغزم تموم شد و الان که دارم اینارو می نویسم یه ادم بی مغز هستم  

دیشب برای خودم یه کیک کوچولو خریدم. چون خودمو خیلی دوست دارم هی فکر می کنم چیکار کنم که بیشتر خودمو تحویل بگیرم. لازم به ذکره من هرچقد سعی می کنم که مثبت فکر کنم مامانم ده برابر این می تونه منفی باشه و چنان با یه اه کشیدن همه چی رو خراب می کنه که حتی ثناخانومی که توی خوشحالی الکی فوق تخصص داره هم کاری از دستش برنمیاد. اما خب چه می شه کرد.

همیشه به خاطر کارایی که توی گذشته کردم و حس هایی که توی گذشته داشتم خودم رو سرزنش می کنم و همین باعث می شه که موقع گفتن هر چیزی حتی اگه قرار باشه اون موضوع رو توی دل خودم بگم حسابی حواس خودمو جمع کنم. با خودم می گم ثنا بعدا پشیمون نشی. و این مراقبت های افراطی به حدی می رسه که وقتی توی دلم هم یه جمله ای رو می گم که نباید بگم، تنم یخ می زنه و دستمو می ذارم لای موهامو و تند تند تکونشون می دم تا اون جمله از توی سرم بریزه پایین.


نظرات 2 + ارسال نظر
leila 7 آذر 1394 ساعت 08:55

بابا فعاااااال
بابا زرنگــــــــــــــــــ

فدا

من مدتهاست زبان یادگرفتنو گذاشتم کنار
باید به زودی شروع کنم:-(
احتیاط بیش از حدم آدمو اذیت میکنه
این ترس از گفتن و بی اعتمادیه آدمو اذیت میکنه:-(

اما اکثرا به نفع ادمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد