کتابخونم بالاخره حاضر شد. نجار بدقولی بود و اصلا نتونست چیزی که گفتم رو بسازه ولی همین که کتابام یه جایی رو پیدا کردن خوشحالم. از صبح مشغول تمیز کردن کتابخونه و چیدن کتابا و مرتب کردن اتاق بودم. خیلی خسته شدم. هنوزم کارا تموم نشده. حتما عکس کتابخونمو میذارم تا ببینین. دیشب انقد نگاش کردم تا خوابم برد. باورم نمیشه که کتابخونه دارم!!! فکر می کردم کتابام تا ابد تو خونه سرگردون می مونن.
کتابایی که تو کلاس زبانا می خوندم هم دارم و نمی دونم باهاشون چیکار کنم.
یه کمی هم طراحی تمرین کردم. اما به اون استاده نشونرنمی دم چون میگه نباید با جزئیات بکشی.
مبارکت باشه گلم ..حتما عکسشو بزار ببینیم
مرسییی