خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

Leave Me Alone

متنی که در زیر نوشته شده باعث سر افکندگیه که بنده سعی کردم طنزآلودش کنم. و قبل از اینکه بخونیدش هم باید بگم که بنده ازدواج نمی کنم. پس غصه نخورید:دی

**

چند وقت پیش یه پستی گذاشتم راجع به اینکه خاله و مامانم به هر بهونه ای با صدای بلند آرزو می کنن که من ازدواج کنم. بعد اون پست رو برای مامانم خوندم و اونم کلی خندید. و دیگه هرموقع خاله م همچین آرزویی می کنه مامانم فقط بلند بلند می خنده. تا اینکه("تا اینکه" رو با صدای نازک بخونید) روز چهارشنبه سوری رفتیم خونه ی همین خالم برا ناهار. منم لپتاپمو برده بودم تا سریال دانلود کنم. شمالیا(شاید بقیه جاها هم) در قدیم رسمی داشتن به این صورت که اگر روز چهارشنبه سوری دختر مجرد رو از در خونه پرت کنید بیرون( یعنی واقعا عمل پرت کردن باید صورت بگیره و بعضا دیده شده که با جارو اینکار رو میکنن) این دختر فلک زده ی بدبخت فنا شده، در همون سال ازدواج می کنه(یعنی مهم نیست با کی. فقط ازدواج کنه).

**
خب از بحثمون دور نشیم. روز چهارشنبه سوری بنده لپتاپ بدست، به همراه مادر گرام و بلند مرتبه عزم رفتن به خانه ی خاله را کردیم. کلی طول کشید که شوهر خاله در رو باز کنه. منه ساده ی کمی منحرف، به مامانم گفتم شرط می بندم اینا دارن کارای بیتربیتی می کنن که هنوز درو باز نکردن! مامان گفت آخه مگه دیوونه ان که وقتی قراره مهمون بیاد همچین کاری کنن؟ این همه وقت! من تاکید کردم که در روابط زناشویی بسیار نکته ها و حفره های!! پیچ در پیچی هست که در حوصله ی این مجلس نمی گنجه که بخوام توضیحش بدم اما از من می شنوی اینا دارن کارای بی تربیتی می کنن. تا مامان خواست با پشت دست بزنه تو دهنم( شوخی می کنما. طفلی نمی زنه. فقط میگه من مامانتم یه کم رعایت کن)شوهر خاله در رو باز کرد. بعد از بوس مخصوص روی پیشونی و یخ شدن کل بدنم، وارد هال شدیم. من سریع رفتم توی اتاق تا لپتاپو بذام زمین و دیکس!! کمرم رو بیش از این خش دار نکنم که یهو دیدم شوهر خاله م محکم مچ دستمو گرفت و با داد و فریاد گفت غلط کردی بدون شوهر!!!! اومدی خونمون! من که بسیار هنگ کرده بودم و اصلا روحمم از چنین رسمی خبر نداشت(روح وجود نداره. این یه اصطلاحه) گفتم بله؟ شوهر؟ منظورتون چیه؟ که دیدم خاله از طرف دیگه با جارو کمین کرده! به شوهرش گفت آره آره بندازش بیرون الان منم با جارو میام!! شوهر خاله م منو می کشید و منم شوکه شده بودم و میگفتم یعنی چی؟ این چه کاریه؟! دستمو ول کن! خاله جان به کمک شوهر خاله اومد. یکی دست چپ و یکی دست راستم رو گرفته بودن. شوهر خاله می گفت سال دیگه باید دو نفری بیای! گفتم خب الانم دو نفریم. با مامان اومدم. میگفت نه منظورم شوهره باید با شوهر بیای. خاله جیغ زنان می گفت ایشالا ایشالا. هر دو سعی می کردن که منو از هال بندازن توی حیاط و من مقاومت می کردم و آخرش به مامانم گفتم تورو خدا این دوتارو بگیر! تقریبا گریه م گرفته بود. چون من اصلا برخورد های شدید رو دوست ندارم. مثلا وقتی دریل می خنده و محکم می زنه پشتم، حالم بد میشه. چه برسه به اینکه دو نفر مچ دستم رو محکم بگیرن و سرم داد بزنن. بیشتر از ده بار شوهر خاله م گفت برو بیرون تو باید شوهر کنی!
**
نتونستن منو از هال بندازن بیرون و وقتی با داد گفتم بااااشه باشه سال دیگه با همه شوهرام میام، دستمو ول کردن. رفتم توی اتاق و روی تختشون دراز کشیدم. به این فکر می کردم که چرا انقد بدبختم و به خودم گفتم وقتی از این خونه برم بیرون، اولین موجود نری رو که ببینم( یعنی فقط مذکر باشه. حتی شده پشه) دستش رو میگیرم و می برم عقدش می کنم!!! و بعدش اون موجود نر رو میذارم پیش اینا و فرار میکنم. بعد یادم اومد که احتمال می دادم خاله و شوهر خاله م داشتن کارای بی تربیتی می کردن و من الان روی تختشون دراز کشیدم! فوری بلند شدم و رفتم پیش مامان. مامان گفت دیدی کارای بی تربیتی نمی کردن؟! داشتن نقشه می کشیدن که اینجوری بهت حمله کنن. رفتم پیشونیمو شستم و بعد به دانلود پرداختم!!
بله یکی از وحشیانه ترین چهارشنبه سوریامو گذروندم و امروز ("امروز" رو هم با صدای نازک بخونین)وقتی خاله و شوهر خاله رو به روم نشسته بودن و ناهار می خوردن، شوهر خاله م گفت: ببینیم چیکار می کنی دیگه. فعلا که قولشو دادی!
یعنی واقعا منتظره که من ازدواج کنم؟ می دونم که تمام این بحثا خنده داره ولی گاهی واقعا متاسف می شم! دلم میخواد بهشون بگم که حتی ازدواج خودشون هم اشتباه بوده و اصلا مناسب هم نیستن و خاله م فقط بخاطر همین باورهای مسخره ازدواج کرده. ولی سعی می کنم همه رو به دید  طنز نگاه کنم و از بودن در جزیره ی ادم خوارها لذت ببرم:|
نظرات 6 + ارسال نظر

سلام
عید شمامبارک
مطلبتون قشنگ و بامزه بود خوشم اومد و فکر کردم دلم میخواد بیشتر باشما دوست شما اگه موافق بودی بهم سربزن .آدرسمو برات میذارم.
امیدوارم سال خوبی داشته باشی و انشالله سال بعد دونفره بری خونه خاله

کاوه 1 فروردین 1395 ساعت 23:46

سال نو مبارک
خیلی خوب بود، بالاخره زنت میدن آره، زورت به اهالی جزیره آدمخوارا نمیرسه
واقعا توان خلاف جهت جریان باورهای این مردم حرکت کردن رو داری؟ امیدوارم که موفق باشی و بقیه هم به حریم خصوصی شما احترام بذارن.

تا حالا به زن گرفتن فکر نکرده بودم

neda 1 فروردین 1395 ساعت 23:49

از یه جایی به بعد آدم رد میده، میشه طنز...

طنز اجباری

شوکا 2 فروردین 1395 ساعت 01:44 http://scorpionlifestyle.blogfa.com

هیچ وقت اشتباه منو نکن .....یعنی ازدواج با تعریف و تمجید و اصرار دیگران !
نزار خرت کنن ..مال خودت باش ...
من مخالف ازدواج نیستم ..اتفاقا داشتن یه کسی که بهش تعلق داشته باشی حس خوبیه ..اما واسه کسی خودت رو متعلق بدون که واقعا با تمام وجود صد در صد بتونی مال اون بااااشی

چش

سیامک 3 فروردین 1395 ساعت 00:17

وای ترکیدم از خنده...
مخصوصا اونجا که گفتی الانم دو نفری اومدیم...من و مامان...تصور صحنش هم جالب بود...
ما همچین رسمی نداریم اما تقریبا همین حرف و حدیث تو همه عید دیدنیها درباره منم بود...
درست تموم نشد؟؟
ازدواج نمیکنی؟؟
خلاصه دیگه...
پست خوبی بود...حس خوبی بهم داد.مرسی.

خوبه

گربه تنها 19 فروردین 1395 ساعت 15:21

یادم باشه چهرشنبه سوری شمال نرم
گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف بو میده
البته جمله دوم ظاهرا برای گربه هستش

حواستو جمع کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد