خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

:((

حال جسمیم اصلا خوب نیست. دیگه از این درد خسته شدم. کاش با تور نمی رفتم. کاش زیر بارون بستنی نمی خوردم. کاش تو اون جای کثیف نمی نشستیم و غذا نمی خوردیم.
ساعت خوابمم یه جوری شد که بازم پنج شنبه که صبح کلاس دارم دهنم سرویس می شه. یعنی با این برنامه ی کاریم گند زده میشه تو پنج شنبه های من. همه پنج شنبه ها خوش میگذرونن من کل روزو خمیازه می کشم و چشمم می سوزه.
الانم خیلی خسته ام اما نمی دونم خوابم میاد یا بخاطر این وضعیت جسمیمه که انقد بیحالم. واقعا هیچی نمی دونم.
احساس می کنم اعصابم بهم ریختست. دوست دارم یه جا چند ساعت بیفتم فقط بدون اینکه به چیزی فکر کنم نفس بکشم. از کوچیکترین صدایی حالم بد می شه. در حال حاضر هر حرکت و صدایی می تونه منو بکشه. دیگه اگه واقعا فردا هم حالم خوب نشد می رم دکتر.
از صبح هیچی نخوردم. الانم اصلا میل ندارم ناهار بخورم. و چون هیچی نمی گم (یعنی غر نمی زنم که حالم بده) مامان نگام میکنه میگه خب خدارو شکر حالت خوب شده. و حتی حال ندارم بگم حالم هنوز بده.
گریه م گرفته.