خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
خــانــومــیان

خــانــومــیان

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

منه شلوغ پلوغ

یه خونه با پنجره هاش دقیقا جلوی پنجره اتاق من و در تراس اون یکی اتاقمونه که تا همین چند روز پیش هیچکس توش زندگی نمی کرد و ما اینجا خیلی حس راحت و خوبی داشتیم تا اینکه فهمیدیم انگار قراره از این به بعد کسی اونجا زندگی کنه. دیگه پرده ها رو نمی کشیم. دیگه وقتی هواپیما میاد نمیتونم برم رو تراس و راحت با دستم ادای دوربین دربیارم. نمی تونم وقتی هلی کوپتر میاد  دست تکون بدم  داد بزنم بگم تورو خدا منم سوار کنین. نمی تونم زیر نور آفتاب اتاقم آهنگای سندی و شهرام شب پره و شماعی زاده بخونم و در حالی که دست می زنم با جیغ بگم عو عو عو عو.
این چه زندگی ایه