-
هزیون
17 آبان 1394 21:40
یک عدد ثنای سرما خورده می نویسه براتون. توی کلاس دیدم تنم واقعا درد می کنه و ترسیدم شب بدتر بشم، به مامانم اس ام اس دادم گفتم بیاد دنبالم و بریم دکتر. خانم دکتر دفترچه م رو باز کرد و گفت متولد هفتادی؟؟اصلا بهت نمیاد! چقد بیبی فیسی! اینو که گفت کلا حالم خوب شد و تبم اومد پایین. ولی نامرد دو تا امپول بهم داد و کلی قرص....
-
ثنای عجیب غریب
17 آبان 1394 00:49
وقتی به غذا خوردن فکر می کنم حالم بد میشه. درسته که نسبت به قبل اشتهام بیشتر شده و وزن اضافه کردم اما همچنان غذا خوردن برام کار چندش آوریه. نمی تونم کامل توصیف کنم که دقیقا چه حسی بهم دست می ده وقتی بهش فکر می کنم. اونقدر به نظرم چندش آوره که حتی نمی تونم به ظرف خالی بعد از غذا خوردن نگاه کنم.یعنی وقتی ظرفارو بعد از...
-
کباب و شیرموز
15 آبان 1394 22:18
چند شب پیشا بعد اموزشگاه با همکارا رفتیم کباب خورون! هوا خیلی سرد بود و کبابیه هم پره پر بود. بالاخره مرده دو تا میز برامون پیدا کرد گذاشت کنار هم. بهمون گفت چرا انقد زیادین :)) خیلی خوش گذشت و کلی هم عکس گرفتیم. برای تعطیلات بین دو ترم که از اواسط آذر شروع میشه کلی برنامه ریزی کردم. بخش اعظمی از برنامه شامل شیرموز...
-
بریل
14 آبان 1394 22:25
محمد( دانش اموزم) امروز یه لوح برام اورد تا بتونم براش داستان بنویسم. دیگه یاد گرفتم با خط بریل بنویسم. فقط یه کم اروم اینکارو انجام می دم. فعلا می خوام چند تا داستان یه صفحه ای از کتابsteps to understanding رو براش بنویسم و در کنار اون کتاب شازده کوچولو رو بنویسم. امروز برام کلی شکلات اورد. بهش گفتم اخه چرا شرمندم...
-
لحاف دوست داشتنی
12 آبان 1394 11:49
همیشه از شب بدم می اومده. دوست دارم زودتر صبح شه و همه چی به حالت عادی خودش برگرده. دیشب اولین باری بود که دلم نمی خواست شب تموم شه. آرامش خوبی توی لحاف بود و می شد چند روز همونجا خوابید. راستی پست هایی مثه پست قبل رو که می ذارم ربطی به حال خودم نداره. و اصلا راجع به خودم و زمان حال و اتفاقات روزمره نیست. یهو یه چیزی...
-
از نصایح ثنا(ع)
12 آبان 1394 01:58
به مجازی بودن راضی نشید. دوست مجازی کسی نباشید. مسخره ترین حالت ممکن همین مجازی بودنه. و از اون مهم تر: طوری نباشید که بقیه فقط وقتی ناراحتن بیان سراغتون و درد دل کنن. کسی که شادیاشو با بقیه تقسیم میکنه، تو غمش هم بهتره با همونا باشه. اونقد ادم بی لیاقت تو این دنیا هست که تو یه چشم بهم زدن همه خوبیاتونو فراموش می...
-
Imagination
11 آبان 1394 21:34
از بازی "تصور کردن" لذت می برم. مثلا تو تابستون زیر آفتاب میشینم یا دراز می کشم، عینک آفتابی می زنم و آب پرتقال می خورم و تصور می کنم کنار دریام(دریا خیلی بهمون نزدیکه ولی انجام این کارا غیر ممکنه.) تو زمستون هم وقتی تو ماشینم و از خیابونایی که آب گرفته می رم تصور می کنم توی یه قایق گنده ام و زیر آب پر از...
-
دریل دکتر می شود!
10 آبان 1394 12:28
یکی از غروب های تابستون که داشتم با مامانم و مامان دریل می رفتم کنار دریا، توی راه یه ماشین شاسی بلند دیدیم و مامان دریل فوری گفت ایشالا شوهر ثنا از این ماشینا بخره! در صورتی که من مجردم! چرا اون مرتیکه بخره؟ اصن کی هست؟چرا نمیگه ثنا از این ماشینا بخره؟ البته من اصلا ماشین دوست ندارم. خب بگذریم... چند روز پیشا که از...
-
محمد
8 آبان 1394 22:38
پنج شنبه هفته ی پیش اولین باری بود که محمد (همون دانش اموز نابینام) اومد خونمون و من داشتم از استرس می مردم. می ترسیدم یهو از دهنم بپره و بگم " به این صفحه نگاه کن" ! خودش خیلی راحت و صمیمی برخورد کرد و خواهرشم اومده بود که پیشمون باشه. اولش از اینکه من می تونستم ببینم و اون نه، عذاب وجدان داشتم. وقتی رنگ...
-
inactive
6 آبان 1394 11:58
حرف واسه نوشتن دارما ولی حوصله نوشتن ندارم. هوا بارونی و سرده. پری توی بغلم نشسته و هی میگه انیمیشن ببینیم ولی من محلش نمی ذارم. دو تا کتاب خوب رو شروع کردم که دو روزه بهشون دست نزدم. کلا هیچی دیگه. من گاهی وقتا عاشق این کارم. یعنی عاشق اینکه هیچ فعالیتی نکنم. امروز جلسه ست. باید از ساعت 1.30 برم
-
هیس
4 آبان 1394 01:01
اگه برمیگشتم به چند سال پیش، دقیقا مثه امشب رفتار می کردم. حماقت طرف رو با سکوت جواب می دادم. من به خاطر چند سال پیش خیلی پشیمونم اما مطمئنم چند سال دیگه وقتی به امشب فکر کنم از خودم خوشم میاد
-
Islands
3 آبان 1394 09:41
خب اگر انیمیشن پست قبل رو دیدید و به همون نتیجه ای رسیدید که من رسیدم: حتما که جزیره ها نباید اونطوری باشن تا ادم خوشحال باشه! می تونید خودتون توش دخل و تصرف کرده و به دلخواه تغییر بدین. مثلا من جای جزیره ی هاکی، جزیره ی انگلیسی و فرانسه گذاشتم. جای جزیره دوستی، کلی کتاب و جزیره خونوادم هم شامل مامانم و خودم و یکی از...
-
inside out
2 آبان 1394 14:57
قبل از اینکه این انیمیشن بیاد تعریفش رو زیاد شنیده بودم. دیروز دیدمش. واقعا هم انیمیشن خوبی بود. فقط فکر نکنم همه اخرش خوشحال بشن. چون استثنا قائل نمی شد و یه قالب خاصی رو نشون می داد که شاید همه تو اون شرایط نباشن. به هر حال از دستش ندین.
-
یعنی واسه اسپانیا گریه کردم؟
29 مهر 1394 22:03
جدیدا یه سری مسائل که قبلا برام اهمیت نداشت، طوری ناراحتم میکنه که یهو بلند بلند گریه می کنم! مثلا وقتی امروز مامان گفت دختر فلانی رفته اسپانیا زندگی کنه، اول دو سه ثانیه زل زدم به مامان و اونم داشت با تعجب نگام میکرد.بعد با صدای بلند گریه می کردم و همزمان حاضر می شدم که برم اموزشگاه. نمی دونم چرا گریه م گرفت؟ دلم...
-
ناگزیر
29 مهر 1394 11:23
پیشاپیش باید بگم که نمی تونم پرانتز و ویرگول و از اینجور چیزا بذارم چون شیفتام خرابن. و حوصله هم ندارم از کیبورد خود ویندوز استفاده کنم. تو پستی قبلی گفتم رفتیم سالگرد ازدواج. منظورم سالگرد ازدواج دختر خاله م بود. بعد از ماه ها خاله بزرگم رو دیدم. به زور نگام می کرد بس که طفلی ازم متنفره. اخه یکی از سرگرمیاش اینه که...
-
از الکی
27 مهر 1394 13:41
یه کوچولو سرما خوردم. چون دو شب اومدم تو اتاقم خوابیدم و بخاری روشن نکردم. در حال خوندن یه کتابی هستم که نویسندش ژاپنی یا شایدم چینیه و فقط بلده داستانای دروغکی تعریف کنه. گاهی وقتا تصمیم میگیرم خودکارامو بشورم! بعد هی به خودم میگم ثنا آدم باش. مسخره بازی تا چه حد؟
-
دو سه دیقه نگاه کن
26 مهر 1394 13:21
مامان یکی از دانش اموزا اومد منو از دفتر اورد بیرون گفت دختر من جلسه پیش جاش مناسب نبود کج نشسته بود. گفتم وای کاش به من می گفت.چون معمولا من میذارم دانش اموزا هرجوری دوست دارن بشینن.چیز خاصی هم برای نوشتن ندارن. یهو قیافشو یه جوری کرد گفت من فرهنگی هستم.وقتی می رم توی کلاس اول دو سه دیقه خوب نگاه می کنم ببینم آیا جای...
-
کوچولوی بزرگ
25 مهر 1394 08:40
توی کلاس دانش اموز: تیچر تو قدت بلنده.میشه کاپشنمو آویزون کنی؟ من: :دی . . توی دفتر همکار: (در حالیکه منو توی بغلش فشار میده) کوچووولووووو.چقد تو کوچولوییییییی. من: :|
-
جمعه چندش
24 مهر 1394 22:21
مهمونی چندش سالگرد ازدواج چندش حرفای چندش اه اه چندش
-
خبر دست اول از دریل
22 مهر 1394 22:25
این خبرو مامانش نداده ها. همکاراش گفتن. دریل خانوم دیگه نمی ره سر کار! میخواد بمونه خونه با پول همسر عزیزش ادامه تححححصیل ("ح" رو با غلظت بخونید) بده. اووووفففف. تاااازه موقع خداحافظی هم به همکاراش گفته : شوهرم گفت ما که به این حقوقت احتیاج نداریم. دیگه نرو سر کار. . . . بابااااا پوووولدااااار درس خوووووون...
-
فسنجون
22 مهر 1394 13:51
دانش اموزم یادش رفت کلید بیاره. مامانش اینا هم نبودن. مجبور شد اینجا بمونه. تازه با هم ناهارم خوردیم. خیلی صمیمی شدیم.یه جورایی دوستم شده. فردا صبح هم داداشش میاد. امروز خیلی زود بیدار شدم.ولی خیلی کم درس خوندم. چون دانش اموز داشتم خب. الانم که کم کم باید حاضر شم. تویmemrise همکارامو فالو کردم. امتیازای همو میبینیم...
-
و بالاخره معرفی memrise
19 مهر 1394 12:17
این دانش اموزم که میاد پیشم کلاس یه داداش نا بینا داره که بخاطر مدرسه ش وقت نداره بره کلاس زبان مخصوص خودش و می خواد بیاد پیش من. اولین باره که همچین تجربه ای رو دارم و یه کم استرس گرفتم. فقط می دونم که خیلی با هوشه. . . من همیشه موقع حرف زدن با ادما(بدون توجه به سنشون) ازشون این سه تا سوالو می پرسم : ساعت چند از خواب...
-
تولد مامی
17 مهر 1394 23:30
یک ساعت دیگه تولد مامان میشه. باید برم بوسش کنم و بهش تبریک بگم. و اون حتما یه جمله پر از انرژی منفی بدگه و من بخندونمش و اونم بخنده. حس رقصیدن نیس. شاید فردا براش رقصیدم. همچنان میخوام اپلیکیشن memrise رو معرفی کنم و تنبلیم میاد. چیز خاصی نداره ها.
-
[ بدون عنوان ]
16 مهر 1394 13:04
اصلا بدون اینکه بخوام از چشام اشک میریزه! حالا اون **کش حرومزاده ای که میاد اینجا بهم میگه پریود شدی باز بیاد بنویسه تا همه نوار بهداشتی های استفاده شده از دو سه هفته پیشو بکنم تو دهنش تا یاد بگیره دخترا فقط موقع پریودشون ناراحت نمیشن مرتیکه بی شخصیت بی سواد اخیش...
-
explosion
16 مهر 1394 11:50
من آدم قوی ای هستم. یعنی قابلیت کش اومدن رو دارم. دیدین بچه تو شکم مامان بزرگ میشه، شکم مامان هم کش میاد؟ منم می تونم میزان غم زیادی رو توی خودم نگه دارم و کش بیام و نترکم. یعنی اصلا ناراحت هم نباشم. گاهی این کش اومدنم به نهایت خودش می رسه و من می ترکم. اونوقت غم توی بدنم آب میشه و از چشمام می ریزه بیرون. دوباره خالی...
-
انتخاب طبیعی...دری وری... فکر نکن
15 مهر 1394 22:05
ما فقط داریم به صورت طولی حرکت می کنیم. یعنی حرکت عرضی نداریم. یا میشه گفت حرکت طولی، غیر ارادیه و جزء طبیعته اما حرکت عرضی رو خودمون با اراده و انتخاب خودمون انتخاب می کنیم. ولی نه... حرکت عرضی هم تحت تاثیر خیلی چیزاست که در این صورت "انتخاب"، واژه ای طنز آمیز می باشد :)) . . . حتی حوصله ندارم اینو تو...
-
stupid shifts
11 مهر 1394 13:43
وقت هیچ کاری رو ندارم حتی پست گذاشتن توی وبلاگم و بدبختی جدید اینه که دکمه شیفت لپتاپم کار نمی کنه. هر دو تاش کار نمی کنه. تو همه سایتای ایرانی و خارجی رفتم هیچ کدوم از راه حالا به درد نمی خوره. حالم از این جور مشکلا بهم می خوره.
-
دریل، رباب، خواهرش و مهرسا عشق من
6 مهر 1394 21:12
باید می رفتم پیش خانم دریل تا ازم خون بگیره! فکر کن جونتو بدی دست دشمن دیرینه ت! با اینکه کلی سرم غر زد و هی گفت درست بشین و حتی بهم گفت "خفه شو" ولی انصافا خوب خون گرفت! بهش گفتم حاضرم هر روز بیام اینجا ازمایش خون بدم. بعدش همکارش از جلومون رد شد به خانم دریل گفت چقد بنفش به دوستت میاد(آخه مانتومو در آورده...
-
شیش
31 شهریور 1394 23:25
امروز رفتم حموم و بعد حس کردم حالت تهوع دارم و بعد دیگه یادم نمیاد چی شد. و بقیه ش رو از زبون مامانم شنیدم که گفت: یهو شنیدم انگاری یه گونی سیب زمینی افتاد زمین! (من همش 46 کیلو ام) دوییدم طرف در حموم هی صدات کردم جواب ندادی. درو باز کردم! دیدم افتادی تو حموم! آوردمت بیرون فشارتو گرفتم. شیش بود!!! سریع بهت اب قند دادم...
-
Hard as Sana
30 شهریور 1394 21:00
guess what ؟ خاله م اومده بود اینجا. خاله کوچیکه. داشتم بهش نشون می دادم چیا از مایابوتیک خریدم. کیف، عینک، پیرهن.. یهو بین خنده و شوخی دوباره حرف داییم اینارو پیش کشید که چیا راجع به من می گن و هنوز بحث اون خواستگار چندش رو می کنن و ثنا رو مقصر می دونن. خب منم مثه هر آدم دیگه ای عصبانی شدم و با خاله م هم عقیده شدم که...