-
روز اول تعطیلات
19 آذر 1394 11:39
آخرین روز ترم به بدترین شکل ممکن گذشت. الان که بهش فکر می کنم خندم می گیره. کاری که همکار انجام داد، کاری که یکی از اولیا انجام داد، کاری که یکی از دانش اموزا انجام داد(این قسمت رو باید کوتاهتر می نوشتم یعنی فقط یک بار می نوشتم"انجام داد")، همه باعث شدن که با سر درد بیام خونه و با قرص مسکن حال خودمو خوب کنم....
-
Holiday
18 آذر 1394 13:45
سه تا فلش شونزده گیگ دستمه و دارم برای همکارا انیمیشن می ریزم. روز آخر کلاسای ترمیه. تعطیلات دوست داشتنی شروع می شه. همه چی خیلی عالی پیش می ره. هوا بارونیه ولی مهم اینه که دل من حسااابی آفتابی و گرمه. بعضیا فکر کرده بودن که کسی من رو ناراحت کرده که اون پست رو نوشتم. نه دوستان. گاهی فکر خود آدمه که باعث عذاب می شه....
-
حریم خصوصی
17 آذر 1394 15:45
مامانم هیچوقت در نمی زنه. یهو میاد تو اتاقم.
-
[ بدون عنوان ]
17 آذر 1394 14:32
معمولا وقتی ناراحتم، باید مثه دیشب سریع ثبتش کنم. چون خیلی زود حالم خوب میشه و دیگه هرکاری کنم نمی تونم غمگین بنویسم. مثلا الان وقتی به پست قبل نگاه می کنم، هیچ حس بدی بهم دست نمی ده. خب ما باید بلد باشیم که ناراحتیمونو کنترل کنیم. البته من بلد نیستم و خودش خودبه خود حل میشه. نمی گم که اون موضوع غم انگیز حل شده ها! نه...
-
خوب میشی ثنا جان
16 آذر 1394 10:50
خواب دیدم تو خیابون Taylor Swift رو دیدم. بعد داد زدم گفتم تیلرررر. برگشت با هم دست دادیم بعد گفت بیا با هم راه بریم. مامان دریل همچین نگامون می کرد. یعد با تیلر رفتیم خرید. اینور. اونور. فارسی هم حرف می زد. یه جا می خواست جوراب بخره، گفتم از اینجا نگیر گرون میده. اصلنم دوست نداشتم کنارش وایسم عکس بگیرم. فقط گفتم بیا...
-
محدود باشید. . . باشه؟
15 آذر 1394 23:32
امشب لیلا گفت موهاش رو که خیلی بلند شده بود، کوتاه کرد تا ثابت کنه میتونه از چیزایی که دوست داره بگذره. این حرفش باعث شد که از خودم بپرسم حاضرم از چیزایی که دوست دارم بگذرم یا نه. . .؟ هیچوقت حاضر نیستم از آدما یا چیزایی که دوست دارم بگذرم. مگه اینکه خودشون برن یا کسی ازم بگیردشون که در این صورت هم حس خیلی بدی بهم دست...
-
ثنا شرلی
15 آذر 1394 17:25
با قسمت پنجم آنه شرلی گریه کردم. وقتی ماریلا قبول کرد که آنه شرلی رو به فرزندی قبول کنن، آنه شرلی خیلی خوشحال شد و تصور کرد توی یه گل دراز کشیده. دلم سوخت چون از اینکه به فرزندی قبول شده خوشحال بود. با اینکه خیلی هم چیز ناراحت کننده ایه. وقتی یه ادم تو شرایط بده، می تونه از یه موضوع تلخ یا کوچیک هم لذت ببره.. . . غم...
-
مکالمات
14 آذر 1394 13:15
دریل زنگ زد خونه کارم داشت. مامان از الکی بهش گفت ثنا رفته حموم. شاید چون می دونه من یهو نمی تونم با دریل حرف بزنم و باید قبلش حداقل یه لیوان شیرموز بخورم و چند تا نفس عمیق بکشم. نیم ساعت بعد بازم دریل زنگ زد.. دریل: عافیت باشه من: چی؟ آها حموم؟ مرسی دریل: ایشالا حموم عروسی بری من: با همدیگه =)) خب نمی دونستم چی بگم....
-
"شکم گنده انقدرا هم بد نیست"
13 آذر 1394 19:03
همه امروز به نوشتن کارنامه گذشت. از بس اسم و فامیل بچه ها رو نوشتم مخم تعطیل شده. قبلنا که لاغرتر بودم همه می گفتن ثنا چرا انقد لاغری یه کم غذا بخور جون بگیری. منم حرف گوش کن! حالا همه مانتو ها و پالتو هام برام تنگ شده. پالتو هام که اصلا بسته نمی شه! مامانم چند روز پیش هی گفت توروخدا نیمرخ وایسا از شکمت عکس بگیرم. بعد...
-
دود
13 آذر 1394 11:05
تاحالا به آدمای معتادی که گوشه خیابون افتادن پول دادین؟ بعضی از پولا باید دود شه بهش فکر کنید
-
مامان خانوم دریل و دندونای جدید
12 آذر 1394 12:37
امروز محمد اومده بود اینجا با خواهرش. کلاس داشت. اخر کلاس مامان خانوم دریل اومد خونمون. من یواشکی به خواهر محمد گفتم در اتاقو ببند که صداش مزاحممون نشه. محمد داشت برام ماجرای معلم مدرسه شونو تعریف می کرد. بعد که خواستن برن مامان دریل با خواهر محمد سلام علیک کرد بعد یهو به محمد با صدای بلند گفت خوبی محمد جان؟ فکر کنم...
-
Leon le Cameleon
11 آذر 1394 21:35
داشتم یه شعر بچگونه فرانسوی یاد می گرفتم بعد دیدم اهنگش خیلی باحاله اینجا می ذارم با متنش که شما هم لذت ببرین دانلود و عکس متن
-
Merida and Hiccup forever
11 آذر 1394 10:28
اگر قرار بود که خودم انتخاب کنم کدوم یکی از شخصیتای انیمیشنی باشم حتما مریدا[ کلیک ] که تو انیمیشن Brave بود رو انتخاب می کردم. البته توی انیمیشنش انقد خوشتیپ نبودا. ولی عاشق شخصیتشم. اگر قرار بود با یکی از شخصیت های انیمیشنی ازدواج کنم 120% با هیکاپ [ کلیک ] که تو انیمیشن how to train your dragon بود ازدواج می کردم....
-
من؟ عشوه؟ شیب؟
10 آذر 1394 14:05
الان زنگ زدم به پشتیبانی اون سایته که که می خوام انه شرلی سفارش بدم و گفتم سایتشون فیلتر شده باید چیکار کنم و اینا بعد مامانم که همیشه زیادی رو من غیرت داره برگشته می گه بپا الان این یارو تو تلگرام بهت پیام نده. می گم چرا؟ میگه والا اون عشوه ای که تو پشت تلفن اومدی، منم دلم خواستت چه برسه به اون!! عجبا! من عادی حرف...
-
[ بدون عنوان ]
9 آذر 1394 21:34
وقتی آخر ترم میشه و حرفای محبت آمیز دانش آموزا و اولیا رو می شنوم، خستگیم در می ره. فردا اخرین جلسه کلاسای یکشنبه و سه شنبه ست! آخ جووووون! تا هفته بعد هم کلا تعطیلاتم شروع میشه! چقد کتااااب بخونم! خیلیییی خوشحالم. تو تعطیلات قبلیه که شده بود در روز سه تا کتاب بخونم حتی :)) بعد حالا قراره دی وی دی کامل آنه شرلی رو...
-
دامون
7 آذر 1394 22:06
وقتی هشت نه ساله م بود اکثر روزای تابستون ساعت 11 صبح با مامان و بابام می رفتیم دریا. بابام تا دور دورا شنا می کرد و ناپدید می شد. من و مامان همین جلو می نشستیم و آب بازی می کردیم. یکی از بازی ها این بود که شن کنار دریا رو اونقدر می کندیم تا از زیرش آب دربیاد. بعد خوشحال می شدم که چاه درست کردم. بعد یه چاه هم کنارش می...
-
Love
7 آذر 1394 14:03
معمولا شبا قبل خواب می رم تو پیج love تو ایسنتا. ادرس پیجش همینه. بعد کامنتای زیر پستاشو می خونم. هر کی به یه زبون ابراز علاقه می کنه. اسپانیایی فرانسوی انگلیسی عربی... کسایی که دوست دارن رو mention می کنن و براشون می نویسن. مردای ایرانی اکثرا منشن میشن ولی مردای کشورای دیگه اکثرا منشن می کنن. یعنی مردای کشورای دیگه...
-
بی مغز
6 آذر 1394 22:12
امروز خیلی سعی کردم که مرتب و خوشگل باشم و با حوصله به تمرین طراحی بپردازم و بعد فرانسه بخونم مرتب نبودم اما خوشگل چرا. و طراحی تمرین کردم که اصلا توش موفق نیستم ولی فرانسه و حتی ترکی خوب پیش می ره. چون من فقط تو یادگیری زبان استعداد دارم و نه هیچ چیز دیگه ای. بعد بدون اینکه بفهمم خوابم برد. مامان هم لامپو خاموش کرد...
-
کچل
6 آذر 1394 11:53
ایششش شوهر واحد شیش همیشه عصبانیه. اصلا درست با زنش حرف نمی زنه. اگه من جای زنش بودم موهامو از ته میزدم.
-
خواستگاری :))
5 آذر 1394 13:50
دو هفته پیش محمد(دانش اموزم) سه تا کتاب حسنی برام آورد تا با خط بریل براش بنویسم. میخواد ترجمه شون کنه. امروز یکیشو بهش دادم. یه کتاب رو تونستم تو یه روز بنویسم چون خیلی کوتاهه. و چون تو این مدت همش یا نقاشی کردم یا کارای دیگه نتونسته بودم انجامش بدم. خیلی خوشحال شد و منم از خوشحالیش خوشحال شدم. هفته پیش محمد بهم گفت...
-
انگلیس
4 آذر 1394 22:19
یادتونه برا اسپانیا گریه کرده بودم؟ خب امروز دانش اموزام گفتن فلانی (یکی از دانش اموزام که امروز غایب بود) رفته ترکیه بعد دوباره برمیگرده و برا همیشه میره انگلیس! باید قیافه م رو می دیدید. اونقدر از شنیدن این خبر غمگین شدم که دانش اموزای ساده فکر کردن من برا اینکه این دانش اموزمو دیگه نمی بینم این همه ناراحتم. گفتن...
-
:))
4 آذر 1394 13:30
باور کنید من میخوام گیاه خوار بشم ولی کباب و همبرگر نمی ذارن :))
-
طرح خنده ی بزرگ ثنا
1 آذر 1394 12:20
چند روز پیش وقتی دانش اموزم اومد خونمون دیدم زیادی خوشحاله. و فهمیدم حتما دوس پسرش یه چیزی گفته که خوشحاله. و حدسم هم درست بود. امروز که اومد خونمون خیلی ناراحت و پکر بود. موقع چای خوردن گفتم چرا ناراحتی. یهو زد زیر گریه و تعریف کرد. دوس پسرش باعث ناراحتیش شده بود. بعد من بهش گفتم که می خوام بهت یه درس زندگی بدم گفتم...
-
The flu
30 آبان 1394 10:38
مامان پریشب تا صبح تب و لرز داشت و هزیون گفت. منم چون همون شب دکتر بهم گفته بود قرص ستیریزین بخورم خیلی زود خوابم گرفت. صبح مامان خودش بیدارم کرد که ببرمش دمونگاه. ولی من هیچی نمی فهمیدم. همیشه قرصا بیش از حد رو من تاثیر میذارن. وقتی منشی مارو دید پرسید کدوممون مریضیم. بس که قیافم داغون بود. همونطور که خواب بودم از...
-
قرص
26 آبان 1394 11:52
میخواستم زود بیدار شم نقاشی کنم. هر روز دیر بیدار میشم ولی امروز افتضاح بود! چون قرص خاک بر سرو خوردم که سرفه نکنم. حالا مامان رفته شربت سرفه خریده که اونم خواب اوره و من بیچاره میرم سر کار. اونم کاری که همش مجبوری حرف بزنی. چطوری با خواب الودگی حرف بزنم؟
-
بیشعور کیه؟
25 آبان 1394 12:48
بیشعور اونیه که همین چند روز پیش دو تا آمپول زده و مثه خر سرفه می کرده بعد همین دیشب بستنی خورده و تا صبح نذاشته مامانش بخوابه (از سر و صدای سرفه) بله بیشعور منم
-
need a tape
24 آبان 1394 12:34
اقا برا مامانتون اینستاگرام نصب نکنین. کل ترافیکتون میره. هیچی هم نمی تونین بگین. چون مامانتونه و شما عاشقشین متاسفانه. جریان خواستگاری رو که یادتونه.. اون روزا که با همکارام از این چیزا حرف می زدیم فهمیدم یکی از همکارا از همسرش جدا شده. بهش گفتم اتفاقا مامان و بابای من هم جدا شدن. و در اون جمع فقط چهار نفر بودیم. اون...
-
اگه دریل وبلاگ داشت
20 آبان 1394 22:00
همیشه همه چی یه طرفه بوده. یعنی اگه از دریل بد نوشتم، شما فقط حرفای منو خوندین و یه جورایی یک طرفه به قاضی رفتین. شاید اصلا حق با من نباشه و خودم دریل تر باشم!! یهو این فکر به سرم زد که اگه خانم دریل وبلاگ داشت چیا راجع به من می نوشت. حتما اسممو میذاشت خانوم افسرده و میگفت: این خانوم افسرده دیگه شورشو درآورده. هر وقت...
-
سرسام
19 آبان 1394 23:50
از در اموزشگاه که اومدم بیرون دیدم به به عجب هوایی. باروووون. زنگ زدم به مامان گفتم آژانس بگیر بیا یه کم با هم قدم بزنیم. خیلی خوب بود. یه ماگ خوشگلم برا خودم خریدم و اومدیم خونه. شام کوکو سبزی داشتیم و کنارشم سبزی خوردن و ماست و خیار شور! دیگه چی از این بهتر می شد؟ من همه اینارو دوست داشتم. لقمه های گنده میذاشتم دهنم...
-
ثنا سپهری
19 آبان 1394 00:11
شما هم وقتی راننده تاکسی ازتون می پرسه کجا پیاده میشین لکنت میگیرین؟؟ راستی این آقایون بو گندوی بی شخصیتی که تو تاکسی شورشو درمیارن.. من معمولا بهشون میگم که بهتر بشینن ولی از این به بعد اصلا به صورت لفظی وارد عمل نمی شم. اگه با مشت نکوبیدم تو چونه شون ثنا نیسم! حالا ببین!! توی اپلیکیشن ممرایز چون تو این هفته جزء...