-
دلالی خواستگار
7 بهمن 1394 14:01
یادتونه تو عروسی دریل، عمه ش یواشکی از من عکس گرفت و فرستاد برای همسایشون که تو بندرعباسه(ما شمال هستیم.خیلی شمال! یعنی چسبیدیم به دریا) بعد اونا هم بدون اینکه به ما بگن اومدن شمال که مثلا بیان خواستگاری من :| یعنی یهو زنگ زدن خونمون گفتن ما از بندرعباس اومدیم:||| منم گفتم کسی که فقط با یه عکس و بدون هیچ شناختی ازمن...
-
پلییییز
7 بهمن 1394 13:07
هممون منتظر برف هستیم. تو همه شهرای اطراف اومده ج شهر ما. خودمون هم می دونیم انتظار بیهوده ست چون برف نمیاد. ولی صبح فقط دو تا دونه برف بارید و من پریدم تو حیاط که حداقل اگه قراره بباره و اب بشه تو دست من اب بشه. من برف می خواااااام
-
انگشت پاک کنی
5 بهمن 1394 22:54
در کلاس رو باز کردم و با لبخند وارد شدم و گفتم hellooo. بعد همون لحظه در محکم بسته شد و انگشتم لای در موند و من حتی نمی تونستم جیغ بکشم. اصلا نفسم در نمیومد. به انگشتم نگاه کردم که همینطور داشت ازش خون میریخت و کوتاه تر از بقیه انگشتام شده بود. در کلاس رو باز کردم و بین اون همه دانش آموز و اولیا دنبال تیکه ی دیگه...
-
مامی
5 بهمن 1394 14:40
من: خرگوش؟ مامان: rabbit من: گاو؟ مامان:cow من: اردک؟ مامان: میگ میگ
-
حق طلاق؟
5 بهمن 1394 10:51
بیتا ازم یه سوالی کرد و من دیدم جوابم طولانیه گفتم اینجا بنویسمش. ازم پرسید نظرت راجع به گرفتن حق طلاق موقع عقد چیه؟ حالا جواب من: من یه همکاری دارم که وقتی داشت ازدواج می کرد حق طلاق، حق خروج از ایران، حضانت (املاشو نمیدونم) بچه و ... از شوهرش گرفت. یعنی یه کم مونده بود همونجا سر عقد طلاقشم بگیره خیال همه رو راحت کنه...
-
تولد
3 بهمن 1394 11:52
صبح به خاله م تولدش رو تبریک گفتم. بعد الان داشت تلفنی با مامانم حرف می زد، گفت اخی ثنا یادش بود. بعد مامان گفت اره من رو کاغذ نوشته بودم گذاشتم اشپزخونه که صبح بیدار شد ببینه :| در صورتی که من به محض بیدار شدن و از زیر پتو بهش تبریک گفتم همیشه گند می زنی مامان. بهت تبریک می گم.
-
دایورت
2 بهمن 1394 20:28
نیم ساعت از فیلمه رو دیدم و نمی دونم بقیه ش رو کی می بینم. اخه حوصله مامانم سر می ره. خب با توجه به چیزی که تو فیلم دیدم اگر من یه شوهری داشتم که به خاطر اینکه یه زنی خیلی خوب باهاش س.ک.س می کنه، من رو طلاق بده و بره با اون ازدواج کنه، اصلا مثه این خانومه گریه نمی کنم. می رم مسافرت. سعی می کنم چیزایی که دوست دارم...
-
دقیقا کجایی
1 بهمن 1394 18:25
سومین روزیه که مرخصی گرفتم و خونه هستم. حالم خیلی بهتره. حد اقل دیگه تب ندارم. ولی بازم فشارم اومد رو هفت و این همه زحمتم برای نخوردن شکر و قند اون هم از مرداد ماااه تا الان هدر رفت و یه عاالمه اب قند خوردم. خاااک تو اون سرت( نمی دونم دقیقا خاک تو سر کی. فقط خواستم خالی شم). یه فیلم دانلود کردم که اگه خوب بود می گم...
-
سوتی
1 بهمن 1394 00:39
اقا سوتی دادم! تو پست قبلی اسممو نوشتم. شما همون ثنا بگید
-
ثنای داغون
30 دی 1394 22:31
دیشب بعد از اون پستی که گذاشتم تبم بیشتر شد بعدش صورتم کج شد بعد مامی گفت مااااریییی سکته کردی رفتیم درمونگاه سروم و امپول و مسخره بازی اومدیم خونه. من تا صبح ناله مامان تا صبح نوازش بعد مامان من به جز "دوستت دارم" جمله دیگه ای برای ابراز علاقه بلد نیست و دیشب همش می گفت "خدا مامانتو بکشه" منظورش...
-
دکتر های احمق
29 دی 1394 19:35
از صبح که بیدار شدم تب داشتم، ولی دلم نمیخواست به مامان بگم. آخه دیگه خسته شدم. صبح دانش اموزم اومد و تا منو دید فهمید حالم بده. حتی بهم گفت زیپ شلوارم بازه! باورتون میشه؟ در این حد حالم بد بوده. زیپ شلوارمو نبسته بودم! بعد از اینکه رفت مامان از صورت قرمزم فهمید تب دارم و گفت مرخصی بگیرم تا برم دکتر. همه ی بعد از ظهر...
-
:((
29 دی 1394 09:59
از همینه ورزش بدم میاد. اینکه بعدش تنم درد بگیره. اصلا نمی تونم تکون بخورم.
-
sevgilim
28 دی 1394 22:07
خب دوستان در راستای یادگیری زبان های مختلف( همینجوری برا خنده) با یک اهنگ ترکی مواجه! شدم. اصن این اهنگه انقد تاثیر گذار بود هم اهنگش هم متنش هم همه چیش که من از وقتی دانلود کردم یعنی از بعد از ظهر تا همین الان در حال گوش کردنم. اینم ترجمه ش. امیدوارم خوشتون بیاد دیروز مامان به خاطر یه مسئله خیلی مسخره که حوصله ندارم...
-
ثنا ورزشکار و موانع موجود
28 دی 1394 12:06
رفتم باشگااااه. یوگا نه ها! یه جای دیگه. خیلی خوب بود. نمی دونم دقیقا چه ورزشیه. شبیه رقصه ولی رقص نیست. مربی اون جلو وایمیسته ما اداشو درمیاریم :)))) بیشتر از همه آهنگاش خیلی خوبه :))) ولی یه سری مشکلات هست که می گم خدمتتون. مشکل اول: من دوست ندارم جلوی بقیه لباسامو عوض کنم. مشکل دوم: دوست ندارم بقیه جلوی من...
-
:\
27 دی 1394 14:19
یه خانومی تو کلاس طراحی هست که خیلی با استاد صمیمی رفتار می کنه. استاده هر چی می گه این تقریبا نزدیکه که پاشه استادو ببوسه. هردوشون متاهل هستن و هردوشون هم بچه بزرگ دارن.واقعا نمی تونم این رفتارو تحمل کنم. طرز حرف زدنشون با هم دیگه یا کلمه هایی که به کار می برن رو من برای کسی که دوسش دارم استفاده می کنم نه یه مرد...
-
بداخلاق
26 دی 1394 22:51
دلم برای دانش آموزام می سوخت که باید امروز من بد اخلاق رو تحمل می کردن. خندوندن من امروز سخت تر از هر روز دیگه ای بود. کلاس دوم هم که اون دخترا بودن و افتضاح شد! اصلا راضی نبودم از خودم. اما کلاس پسرا یه کم فقط یه کممممم خندیدم. وقتی هم مدیر محترم بهم گفت من کارتو قبول دارم یه کم خوشحال شدم. فقط یه کم! امیدوارم فردا...
-
دار فانی
26 دی 1394 13:41
پاکش کردم. می خواستم یه چیزی راجع به مرگ عموی دختر خاله م بنویسم. ولی اونقدر بیرحمانه نوشتم که از خودم بدم اومد و پاکش کردم. خدافظ
-
My Students
24 دی 1394 11:04
قرار بود شنبه ها و چهارشنبه ها رو به خاطر کلاس پسرای گنده دوست نداشته باشم اما بر عکس شده. به خاطر کلاس قبلیشون یعنی دخترادوست ندارم. یه جورین. با من خوب رفتار می کنن و بعضیاشونم خوب درس می خونن. اما یکیشون کلا دوست داره ادای ادمای بی اعصاب رو دربیاره و یکیشون هم فقط در حال قلب کشیدن توی دفترشه. دو نفرشون خیلی ساکتن....
-
تحلیل آواز های بانو هایده توسط دکتر خانومیان
23 دی 1394 12:26
مثلا شما عاشق یکی هستین و هر بلایی سرتون میاره و هی بی محلی می کنه، شما همچناااان عاشقید. این شما و این هم بانو هایده حالا می گن همه راست می گن همه یعنی دیگه همه فهمیدن چقد بدبختین(ولی در کل دهن بین بودن کار خوبی نیست) در به درم کردی تو کردی دیگه از عشق زیاد از خونه زدین بیرون. . . هی اینور اونور تو این سرما دیوونه و...
-
حال بهم زن
22 دی 1394 23:09
یه پسره طرفای خونمون تازه مغازه باز کرده یه چیزایی تو مایه های خط و نقاشی و اینا انجام می ده و می فروشه و چون من هر روز از اونجا رد می شم، ساعت اومدن منو می دونه. قبلا فقط دم در وایمیستاد. همیشه هم منو تو حالتای مسخره می بینه. یا چتر دستمه و نزدیکه باد منو ببره یا کلی وسیله دستمه و کل راهو مواظبم نه خودم بیفتم نه...
-
ثنا مشاور خانواده
22 دی 1394 12:34
امروز دانش آموزم اومده بود خونمون. ازم پرسید مامانت نیست؟ گفتم نه. بغلم کرد و زد زیر گریه! گفت امروز درس نخونیم میخوام باهات حرف بزنم. گفت قراره یه خواستگار براش بیاد ولی این دو هفته ست که با یکی دیگه دوست شده و اونو دوست داره. خب من اول سعی کردم گریه ش رو بند بیارم. اینکارو خیلی خوب بلدم. طوریکه قهقهه می زد! بعدش با...
-
دکتر ثنا خانومیان
21 دی 1394 21:28
من وقتی کوچیک بودم فکر می کردم مثلا قرص سر درد برای این هست که آدما سر درد بگیرن و یا قرص سرماخوردگی برای اینه که سرما بخورن! خیلی ناراحت می شدم وقتی مامانم بهم قرص سرماخوردگی می داد، چون فکر می کردم اون باعث شده که مریض شم. وقتی فهمیدم قضیه کاملا برعکسه بهش گفتم پس باید بگید قرص ضد سرما خوردگی ! از همون بچگی به نکات...
-
طراحی
20 دی 1394 13:34
دیروز قرار بود برم کلاس یوگا. ولی چون شب قبلش یه خبر خیلی بد بهم رسیده بود، خیلی دیر خوابم برد و صبحم با اینکه به موقع بیدار شدم ولی اصلا دوست نداشتم جایی برم. امروز رفتم کلاس طراحی. سیاه قلم نه! طراحی. طراحی واقعی! توی راه برای خودم خط کش کیتی خریدم تا شاید حالم بهتر بشه. اولین طراحی رو سریع کشیدم و استاد گفت که خیلی...
-
Because they are happy
19 دی 1394 23:02
پسرای این ترم که نوجوان هستن همشون بلدن ساز بزنن. گیتار، سنتور، تنبک، پیانو و .. وقتی میخوان شیطونی کنن، یکیشون آهنگ happy رو می خونه و بقیه همراهیش می کنن. یکی پاشو رو زمین می کوبه یکی بشکن می زنه یکی رو میز میزنه و یکی هم میگه هپیییی :)) انقد هماهنگن اصلا دلم نمیاد دعواشون کنم و بگم ساکت باشن.
-
کییییل میییی
18 دی 1394 15:36
امروز قسمت اول از فصل دوم بیگ بنگ تئوری رو دیدم. یه شخصیت توی این سریال هست که من عاشقشم! و الان تو اینستا پیداش کردم و دوس دختر زشتش رو دیدم!! آخه چرا اون؟؟؟ چرا؟؟؟؟ تو به این خوشگلی، خوشتیپی، جیگری!!! چرا با اون؟؟ لعنت به این زندگی!
-
مینا
18 دی 1394 00:05
مینا اومده پیشم. حدود یک سال بود که همو ندیده بودیم. هردو بزرگ شدیم و از هر نظر تغییر کردیم. مینا گفت حتی از دفعه قبل که من وزن اضافه کرده بودم هم چاق تر به نظر می رسم و من خوشحال شدم که دیگه لاغر مردنی نیستم البته به نظرم بازم باید وزنم بیشتر بشه! بهش گفتم که از شنبه می رم کلاس یوگا! راجع به همه چیز حرف زدیم. اون...
-
یه دهن بخون
17 دی 1394 01:29
آخر کلاس نوجوان(پسرا) یکی گفت تیچر میشه یه کم فارسی حرف بزنی ببینیم صداتون موقع فارسی حرف زدن چطوریه؟ من فارسی گفتم: چی بگم؟ گفت وااااای خیلی خوب بود. بازم بگید:)))))) خوشبختانه زنگ خورده بود و من اومدم بیرون!
-
عنوان
16 دی 1394 13:27
امروز یه دختره تو اینستا بهم پیام داد و پرسید من اموزشگاه نقاشی دارم یا نه. بعد عکس یکی از نقاشیامو فرستاد(یکی از همون قر و قاطیا) و گفت منظورش اوناست. خب نمی دونم اسگلم کرد یا واقعا می خواست بگه من نقاشیم خوبه ولی همین باعث شد انرژی بگیرم و یه قسمت از اتاقمو مرتب کنم. تازه بهش گفتم اونا که نیاز به اموزش نداره باید از...
-
از ثنا به دخترک
15 دی 1394 22:00
دخترک دوست قدیمی من اون چیزی که می خواستی بدی رو یادت رفت تو کامنت بدی :/
-
خوب
15 دی 1394 12:59
اولین باری بود که نمی دونستم باید چیکار کنم! از صبح فقط فرانسه خوندم و یه نقاشی مسخره کشیدم. عرضه اولیه امروز به هیچکدوم از کدا نرسید. دنبال یه کتابم میگردم که نمی دونم کجا گذاشتمش. به نجاز زنگ زدیم گفت ده دوازده روز دیگه کتابخونم آمادست. امروز دلم یه چیزی می خواد اما دقیقا نمی دونم چی!؟